English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English Persian
staking پیاده کردن مسیر
setting out پیاده کردن مسیر
Other Matches
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
dismount پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
set down پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
take down پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disembark پیاده کردن
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
pad پیاده سفر کردن
dismount پیاده کردن یا شدن
dismounts پیاده کردن یا شدن
disassembly پیاده کردن موتور
setting out پیاده کردن نقشه
dismounting پیاده کردن یا شدن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
pads پیاده سفر کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
dismantles پیاده کردن موتور
dismantle پیاده کردن موتور
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
pedestrianised پیاده روی کردن
dismantled پیاده کردن موتور
dismantling پیاده کردن موتور
pedestrianized پیاده روی کردن
pedestrianizes پیاده روی کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
dosmount command فرمان پیاده کردن
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
walks گردش کردن پیاده رفتن
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
walked گردش کردن پیاده رفتن
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
salvages پیاده کردن کامل قطعات
walk گردش کردن پیاده رفتن
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvage پیاده کردن کامل قطعات
removable قابل سوار و پیاده کردن
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
tracks تعقیب مسیر کردن
track تعقیب مسیر کردن
direction مسیر هدایت کردن
taxiway مسیر تاکسی کردن
path sweeping پاک کردن مسیر
tracked تعقیب مسیر کردن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summit حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summits حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
maeander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
meandered پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meander پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
lead the way <idiom> جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
vectors راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
meandering پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
unhorse از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
lofts ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
loft ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
trunkair route مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
routing مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
hunter track مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
dual سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
convoy route مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
backbones مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
backbone مسیر ارتباطی با سرعت و فرفیت بالا که به زیر شبکههای کوچکتر وصل است و معمولاگ برای وصل کردن سرور ها به شبکه استفاده میشود
afoot پیاده
walkway پیاده رو
walkways پیاده رو
pedestrian پیاده
pedestrians پیاده
infantry پیاده
walked پیاده رو
sidewalks پیاده رو
sidewalk پیاده رو
foot bridge پل پیاده رو
impledge پیاده
peripatetic پیاده رو
ganway پل پیاده رو
on of پیاده
side walk پیاده رو
footway پیاده رو
paths پیاده رو
pavement پیاده رو
walks پیاده رو
path پیاده رو
footer پیاده رو
footpaths پیاده رو
footpath پیاده رو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com