English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
Other Matches
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
disembarking پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
take down پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
dismount پیاده کردن
disembark پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
dismantles پیاده کردن موتور
dismantling پیاده کردن موتور
setting out پیاده کردن مسیر
dosmount command فرمان پیاده کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
dismantled پیاده کردن موتور
dismounting پیاده کردن یا شدن
pad پیاده سفر کردن
pads پیاده سفر کردن
staking پیاده کردن مسیر
dismounts پیاده کردن یا شدن
disassembly پیاده کردن موتور
dismantle پیاده کردن موتور
dismount پیاده کردن یا شدن
setting out پیاده کردن نقشه
pedestrianize پیاده روی کردن
pedestrianizes پیاده روی کردن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
salvages پیاده کردن کامل قطعات
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
walk گردش کردن پیاده رفتن
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage پیاده کردن کامل قطعات
walked گردش کردن پیاده رفتن
removable قابل سوار و پیاده کردن
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
walks گردش کردن پیاده رفتن
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
reassembling دوباره سوارکردن
reassembles دوباره سوارکردن
reassembled دوباره سوارکردن
reassemble دوباره سوارکردن
unhorse از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
restaging جابجا کردن سوارکردن نفرات
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
foot bridge پل پیاده رو
on of پیاده
footpath پیاده رو
footpaths پیاده رو
sidewalk پیاده رو
afoot پیاده
peripatetic پیاده رو
foot infantry پیاده
walkway پیاده رو
sidewalks پیاده رو
foot bank پیاده رو
walks پیاده رو
pedestrian bridge پل پیاده رو
infantry man پیاده
pavement پیاده رو
pavements پیاده رو
ganway پل پیاده رو
walkways پیاده رو
foot slogger پیاده
pignorate پیاده
infantry پیاده
walked پیاده رو
walk پیاده رو
path پیاده رو
pedestrians پیاده
pedestrian پیاده
side walk پیاده رو
paths پیاده رو
footway پیاده رو
dismounted پیاده
impledge پیاده
footer پیاده رو
kerbs جدول پیاده رو
zebra crossing خط عابر پیاده
turnable foot bridge پل پیاده رو گردان
foot slugger سرباز پیاده
to walk . To go on foot. پیاده رفتن
pedestrian crossing گذرگاه پیاده
infantry پیاده نظام
grabby سرباز پیاده
wayfaring پیاده روی
pawning پیاده شطرنج
pawns پیاده شطرنج
wayfarer مسافر پیاده
ganger مسافر پیاده
wayfarers مسافر پیاده
footsoldier سرباز پیاده
rifle man سرباز پیاده
pawned پیاده شطرنج
pawn پیاده شطرنج
alighted پیاده شدن
implementation پیاده سازی
to get off پیاده شدن از
get down پیاده شدن
hike پیاده روی
hiked پیاده روی
hikes پیاده روی
hiking پیاده روی
kerb جدول پیاده رو
kerbs حاشیه پیاده رو
foot passenger مسافر پیاده
foot passenger پیاده پا رهسپار
alighting پیاده شدن
torero گاوباز پیاده
footpad راهزن پیاده
walkabout گردش پیاده
pads دزد پیاده
walkabout مسافرت پیاده
alights پیاده شدن
pad دزد پیاده
promotions ترفیع پیاده
promotion ترفیع پیاده
to ride shanks's mare پیاده رفتن
zebra crossings خط عابر پیاده
mechanized پیاده زرهی
alight پیاده شدن
walkabouts مسافرت پیاده
to go on foot پیاده رفتن
impledge پیاده شطرنج
infantry سرباز پیاده
humps پیاده روی
humping پیاده روی
kerb حاشیه پیاده رو
hump پیاده روی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com