Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
article
پیامی در یک گروه خبری
articles
پیامی در یک گروه خبری
Other Matches
biz
نوعی گروه خبری که حاوی بخشهای تجاری و موقیعتهای مختلف است
spam
مقالهای که به بیشتر از یک گروه خبری پست شود و بنابراین حاوی پیام های تجارتی است
subscribed
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribes
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribing
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribe
افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
news reader
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
idiotism
بی خبری
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
information capacity
فرفیت خبری
ignorance
بی خبری ناشناسی
intelligence signal
پیام خبری
press report
گزارش خبری
items
قطعه خبری
notice board
تابلوی خبری
item
قطعه خبری
news agencies
آژانس خبری
news agency
آژانس خبری
There is something in the air.
یک خبری هست
broadcasts
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
broadcast
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
dow jones/retrieval service
سرویس خبری دو جونز
predicate
خبری خبر دادن
predicated
خبری خبر دادن
predicates
خبری خبر دادن
predicating
خبری خبر دادن
it was all quiet in london
درلندن خبری نبود
to broad cast information
خبری که درهمه جا منتشرشود
pickup message
پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
I havent heard of her for a long time.
مدتها است از او خبری ندارم
drown one's sorrows
<idiom>
مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
to catch napping
در حال غفلت و بی خبری گرفتن
r method
روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
footer
پیامی در پایین تمام صفحات در متن چاپ شده
local
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
footing
پیامی در پایین تمام صفحات در متن چاپ شده
locals
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
beacons
سیگنالهایی که پیامی توسط یک وسیله خراب در شبکه ارسال میشود
beacon
سیگنالهایی که پیامی توسط یک وسیله خراب در شبکه ارسال میشود
usenet
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
think piece
مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
endless
بخش متمادی نواز ضبط یا چندین دستور کامپیوتری که پیامی تکرار میشود
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
actions
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
list
سرور در اینترنت که نامه خبری یا مقالات را به کاربران ثبت نام کرده می فرستد
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
comp
نوعی گروهای خبری که حاوی بخشهایی درباره کامپیوتر و برنامه نویسی کامپیوتری هستند
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
Internet
سیستمی که به چندین کاربر اجازه شرکت در محاوره میدهد که هر کاربر میتواند پیامی بفرستد و متن کاربر بعد را ببیند
To pass the news by word of mouth .
خبری را در دهان به دهان پخش کردن
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
fourteen points
طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
multitude
گروه
multitudes
گروه
herding
گروه
cluster
گروه
herd
گروه
herded
گروه
hosts
گروه
hosting
گروه
hosted
گروه
cluster bomb
گروه
host
گروه
cluster bombs
گروه
herds
گروه
mass
گروه
folks
گروه
folk
گروه
clique
گروه
shoals
گروه
shoal
گروه
attack group
گروه تک
masses
گروه
massing
گروه
teams
گروه
team
گروه
cliques
گروه
concourses
گروه
gang
گروه
many
گروه
squads
گروه
squad
گروه
gangs
گروه
covey
گروه
g , series
گروه ژ
swarms
گروه
bunch
گروه
bunched
گروه
bunches
گروه
bunching
گروه
swarmed
گروه
parcels
گروه
parcel
گروه
assembly
گروه
platoon
گروه
platoons
گروه
concourse
گروه
flock
گروه
flocked
گروه
flocking
گروه
flocks
گروه
throng
گروه
thronged
گروه
thronging
گروه
clusters
گروه
throngs
گروه
fries
گروه
fry
گروه
frying
گروه
congregations
گروه
congregation
گروه
swarm
گروه
ensigns
گروه
schools
گروه
group
گروه
company
گروه
crowd
گروه
groups
گروه
companies
گروه
special interest group
گروه
ring
گروه
t group
گروه T
school
گروه
lot
گروه
cohort
گروه
cohorts
گروه
bevy
گروه
ensign
گروه
corps
گروه
sets
گروه
party
گروه
batch
گروه
setting up
گروه
batches
گروه
set
گروه
crowds
گروه
troop
گروه
trooped
گروه
trooping
گروه
commutative group
گروه جابجاپذیر
work team
گروه کار
mass squad
گروه توده
diaconate
گروه شماسان
diad
گروه دو عضوی
commonwealth of letters
گروه نویسندگاه
search party
گروه پیگرد
encounter group
گروه رویارویی
crisis team
گروه ضد بحران
quire
گروه کر
[موسیقی]
contact party
گروه تماس
disk pack
گروه بسته
duty hands
گروه نگهبانان
devitry
گروه دیوان
device cluster
گروه دستگاه
criterion group
گروه ملاک
dyad
گروه دو عضوی
adverbial group
گروه قیدی
coordinated group
گروه کوئوردینانسی
shop stewards
رئیس گروه
In groups. In batches.
دسته دسته ( گروه گروه )
control group
گروه گواه
shop steward
رئیس گروه
command group
گروه فرماندهی
coacting group
گروه همکار
closed group
گروه بسته
battery of wells
گروه چاهها
battle group
گروه نبرد
basic unit assembly group
گروه ساختمانی
attack group
گروه تک به ساحل
air group
گروه هوایی
alkyl group
گروه الکیل
alkyl group
گروه الکیلی
amino group
گروه امینی
armor group
گروه زرهی
army group
گروه ارتش
artillery group
گروه توپخانه
billeting party
گروه یورتچی
billeting party
گروه پیشرو
carbonyl group
گروه کربونیل
center
گروه مرکزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com