English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English Persian
spot پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spots پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
Other Matches
scanned دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scans دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
flank observation دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
night vision دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
observing دیدبانی کردن
observe دیدبانی کردن
observes دیدبانی کردن
observed دیدبانی کردن
terrain spotting دیدبانی کردن زمین
spotting دیدبانی کردن دید زدن
observations دیدبانی
espial دیدبانی
observation دیدبانی
watchtower برج دیدبانی
watchtowers برج دیدبانی
neglects دیدبانی نکنید
beacon برج دیدبانی
watch tower برج دیدبانی
neglected دیدبانی نکنید
beacons برج دیدبانی
radar quardship دیدبانی بارادار
observation دیدبانی اتش
neglecting دیدبانی نکنید
observations دیدبانی اتش
flank observation دیدبانی جناحی
neglect دیدبانی نکنید
loopholes سوراخ دیدبانی
bilateral observation دیدبانی مضاعف
bilateral observation دیدبانی دوجانبه
direct observation دیدبانی مستقیم
loophole سوراخ دیدبانی
report گزارش دیدبانی
o o line خط تقسیم دیدبانی
reported گزارش دیدبانی
observing sector منطقه دیدبانی
astronomic observation دیدبانی نجومی
observing sector قطاع دیدبانی
reports گزارش دیدبانی
observation sector قطاع دیدبانی
loop-hole سوراخ دیدبانی
observation post پست دیدبانی
visual observation دیدبانی بصری
visual observation دیدبانی با چشم
air observation دیدبانی هوایی
army of observation عده دیدبانی
ground observation دیدبانی زمینی
aerial observation دیدبانی هوایی
o o line خط دیدبانی سپاه
radar beacon برج دیدبانی رادار
astronomic station ایستگاه دیدبانی نجومی
optical مربوط به دیدبانی بصری
surveillance دیدبانی و مراقبت از منطقه
ground observation دیدبانی ازروی زمین
observed fire تیر دیدبانی شده
scope وسیله دیدبانی یا بینایی
apex angle زاویه راسی دیدبانی
pilothouse اطاق دیدبانی کشتی
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
tog method روش دیدبانی محوری
infrared viewer دوربین دیدبانی شبانه
observation دیدبانی کردن مشاهده کردن
observations دیدبانی کردن مشاهده کردن
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
air spot تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
observed chart طرح تیر دیدبانی شده
weather observation مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
folded optics وسیله عکاسی یا دیدبانی تاشونده
visibility range شعاع عمل دیدبانی یا دید
tog method روش دیدبانی در خط توپ هدف
snooper هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
spotting تنظیم تیر و دیدبانی اتش درتوپخانه دریایی
air spot تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
neglecting این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
spotting line خط دیدبانی توپخانه دریایی یازمینی خط تنظیم تیر ودیدبانی اتش
pibal دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
neglected این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglect این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglects این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
intermediate area منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sniper scope دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
pibal تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
crested دیدبانی غیر ممکن غیر قابل دید به وسیله مانع
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
interocular distance فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
area search کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
visualreport گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
vertical control کنترل ارتفاع نقاط اندازه گیری تراز وارتفاع نقاط
gridding محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
browsing نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
polar plot روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
exact location تعیین کردن محل دقیق نقاط
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
discover پیداکردن
discovering پیداکردن
discovers پیداکردن
discovered پیداکردن
loave پیداکردن
to find out پیداکردن
acquires پیداکردن
to pluck up heart دل پیداکردن
to work out پیداکردن
acquiring پیداکردن
trig list لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
short circuit اتصال پیداکردن
to come to an agreement موافقت پیداکردن
put through ارتباط پیداکردن
short اتصالی پیداکردن
shorter اتصالی پیداکردن
shortest اتصالی پیداکردن
outreach دسترسی پیداکردن
slant شیب پیداکردن
slanted شیب پیداکردن
slants شیب پیداکردن
to form a habit عادتی پیداکردن
to come in to notice اهمیت پیداکردن
to get into debt وام پیداکردن
to get into debt بدهی پیداکردن
to get ones hand in تسلط پیداکردن در
to come to terms سازش یا موافقت پیداکردن
syncopate حالت غش یاسنکوپ پیداکردن
crick انقباض عضله پیداکردن
falters تزلزل یا لغزش پیداکردن
falters لکنت زبان پیداکردن
faltered تزلزل یا لغزش پیداکردن
faltered لکنت زبان پیداکردن
shining پیداکردن شکار در شب بانورافکن
falter تزلزل یا لغزش پیداکردن
interdigitate بهم اتصال پیداکردن
falter لکنت زبان پیداکردن
autotomize انفصال خودبخود پیداکردن
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
to study out با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
misbelieve اعتقاد خطا پیداکردن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
to butt out پیش امدگی پیداکردن
up hill به بالا شیب پیداکردن
photosensitize نسبت بنور حساسیت پیداکردن
diverges ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverged ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
to get the run of a metre وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
diverge ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
escaping فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
herbescent اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
escapes فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escape فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
to p upon any one's blunder لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
eudemonology مبحث اخلاقیات برای پیداکردن سعادت بشر
decimals کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
barrier light نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
field control نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
acetolysis تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
lagrangian points نقاط لاگرانژی
triads نقاط سه قلو
triad نقاط سه قلو
key points نقاط حساس
isodose rate خط نقاط متحدالدوز
key points نقاط مهم
keop soo نقاط مرگ
keop soo نقاط حساس
trios نقاط سه قلو
at all points در همه نقاط
interactional points نقاط تلاقی
trio نقاط سه قلو
interactional points نقاط تماس
plot ثبت مسیریا نقاط
kyusho نقاط حساس بدن
vital points نقاط حساس بدن
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
trig point نقاط مثلث بندی
dapple چیزی با نقاط رنگارنگ
isothermal نقاط هم حرارت اب دریا
plots ثبت مسیریا نقاط
plotted ثبت مسیریا نقاط
geodetic control نقاط کنترل ژئودزی
coordinates طول و عرض نقاط
coordinate code رمز مختصات نقاط
shoal نقاط کم عمق دریا
form line خط بین نقاط هم ارتفاع
apparent horizon افق حقیقی نقاط
primary masses نقاط مادی اولیه
shoals نقاط کم عمق دریا
pin point تعیین دقیق نقاط
plots بردن نقاط روی طرح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com