English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
psychogenesis پیدایش نیروی درونی
Other Matches
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically نیروی درونی
dynamic نیروی درونی
internal force نیروی درونی
internal torque گشتاور نیروی درونی
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
appearances پیدایش
emersion پیدایش
birth پیدایش
births پیدایش
infrastructure پیدایش
appearance پیدایش
genesis پیدایش
osteogenesis پیدایش استخوان
odontogeny پیدایش دندان
nascent پیدایش یافته
calorification پیدایش گرما
bank genesis پیدایش دیواره
embryogen پیدایش جنین
embryogeny پیدایش جنین
pathogeny پیدایش ناخوشی
It is a wonder that she showed up. چه عجب که پیدایش شد
Nativity پیدایش ولادت
genetics علم پیدایش
genesis کتاب پیدایش
spontaneous generation پیدایش خودبخود
thermogenesis پیدایش گرمادرتن
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
cosmogeny پیدایش و تکامل گیتی
ovology گفتار در پیدایش تخم
matrix جای پیدایش ماتریس
matrixes جای پیدایش ماتریس
prehuman پیش از پیدایش انسان
narcotism پیدایش حالت خواب
genetically موافق علم پیدایش
genetically ازلحاظ پیدایش واصل
pedogenesis مبحث پیدایش جلگه
phytogenesis پیدایش و تکامل گیاه
pathogenesis مبحث پیدایش ناخوشی
phytogeny پیدایش و تکامل گیاه
psychogony پیدایش روان یا خرد
polygenesis پیدایش انسان ازنژادهاومبادی مختلف
She wont show up today. امروز پیدایش نمی شود
parostosis پیدایش استحوان در جای عوضی
anthropogenesis مبحث پیدایش و تکامل بشر
anthropogenic مربوط به پیدایش و تکامل انسان
anthropic مربوط به دوران پیدایش انسان
biogenetic مربوط بمنشاء پیدایش موجودات زنده
protogenic وابسته به نخستین دوره نمویا پیدایش
protogenetic وابسته به نخستین دوره نمویا پیدایش
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
hydro electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
hydro-electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
polygeny پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
genetic وابسته به پیدایش یا اصل هر چیز مربوط به تولید و وراثت
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
geomorphology علمی که درباره برجستگیهای سطح زمین وعلل پیدایش انها بحث میکند
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
indoor درونی
inside درونی
intestine درونی
subjective درونی
insides درونی
infelt درونی
civil درونی
inmost درونی
intestines درونی
intrinsic درونی
interiors درونی
interior درونی
endogenous درونی
inward درونی
inner درونی
internal درونی
in :درونی
tumble home خم درونی
in درونی
in- :درونی
in- درونی
innermost درونی
intrados springing line پاطاق درونی
internalised درونی کردن
cooptation انتخاب درونی
endogenous event رویداد درونی
spring of intrados پاطاق درونی
endoderm پرده درونی
endocardium پرده درونی دل
internalization درونی ساختن
springing of soffit پاطاق درونی
intrinsic approach رهیافت درونی
intrinsic motivation انگیزش درونی
loggia ایوان درونی
ductless gland غده درونی
internalises درونی کردن
internalising درونی کردن
internalize درونی کردن
interpolation براورد درونی
interior درونی درون
archivolt قوس درونی
interiors درونی درون
innate درونی چسبنده
in-fighting کشمکش درونی
aula حیاط درونی
pectoral صدری درونی
pectorals صدری درونی
the inner layer چینه درونی
the inner layer لایه درونی
indoor درونی داخلی
pore pressure فشار درونی
subjectivity درونی بودن
internalizing درونی کردن
internalizes درونی کردن
internalized درونی کردن
interpolations براورد درونی
intercorrelation وابستگی درونی
inherent viscosity گرانروی درونی
esoteric رمزی درونی
inflow ریزش درونی
internal temperature دمای درونی
internal font فونت درونی
indravgnt جریان درونی
interflow جریان اب درونی
internal vibrator لرزاننده درونی
logarithmic viscosity number گرانروی درونی
internal consistency هماهنگی درونی
interior affairs کارهای درونی
interiority درونی بودن
internal inhibition بازداری درونی
inner speech گفتار درونی
inner shell electron الکترون درونی
inner loop حلقه درونی
inmost thoughts اندیشههای درونی
internal command فرمان درونی
internal work کار درونی
internality درونی بودن
internal conversion تبدیل درونی
bal badak تیغ درونی پا
internal secretion ترشح درونی
internal friction اصطکاک درونی
internal friction سایش درونی
interoceptor گیرنده درونی
internal reflection انعکاس درونی
entophyte انگل درونی
internal phase فاز درونی
endophasia تکلم درونی
ingrowth رویش درونی
enteroceptor گیرنده درونی
internal energy انرژی درونی
intrados قوس درونی
internal pressure فشار درونی
Internal energy انرژی درونی [فیزیک]
inherent [in] <adj.> درونی [ماندگار] [ذاتی]
internal consistency coefficient ضریب همسانی درونی
internal evidence مدارک یاگواه درونی
thermionic arc قوس گرمیونایی درونی
inside berm سکوی شیببر درونی
mesophyll بافت درونی برگ
dynamic pressure فشار محرکه درونی
inwarness بطون درونی بودن
enostosis اماس درونی استخوان
endocarditis اماس غشاء درونی دل
endospore غشاء درونی تخم
endocarp حلقه درونی میوه
endocrane سطح درونی جمجمه
endometrium پرده درونی زهدان
midland بین الارضین درونی
internist متخصص داروهای درونی
inner work function انرژی خروج درونی
scarp دیوار درونی خندق
sacrp دیوار درونی خندق
internal resisting moment لنگر مقاوم درونی
endo arterities اماس درونی شریان
internal hard disk دیسک سخت درونی
internal sort مرتب کردن درونی
autotelic دارای قصد درونی
endosporium غشاء درونی تخم
endometritis اماس درونی زهدان
internalization درونی یا باطنی کردن
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
insides نزدیک به مرکز بخش درونی
internal ophthalmia اماس درونی تخم چشم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com