Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
Search result with all words
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Other Matches
The planes pin- pointed the enemy targets .
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
finds
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
average
پیدا کردن
find
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
track
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
detect
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
enemies
دشمن کردن
enemy
دشمن کردن
antagonized
دشمن کردن
antagonised
دشمن کردن
antagonises
دشمن کردن
antagonizing
دشمن کردن
antagonize
دشمن کردن
antagonizes
دشمن کردن
antagonising
دشمن کردن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
preempt
حق تقدم پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
luff
لنگر پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
equation of payments
قاعده پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
to pierce the enemy's line
دشمن رخنه کردن
betraying
تسلیم دشمن کردن
betrayed
تسلیم دشمن کردن
betray
تسلیم دشمن کردن
betrays
تسلیم دشمن کردن
harasses
ایذا کردن دشمن
to roll up the enemy line
بخط دشمن کردن
harasses
ناراحت کردن دشمن
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
harass
ایذا کردن دشمن
threats
دشمن تهدید کردن
harass
ناراحت کردن دشمن
threat
دشمن تهدید کردن
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
respired
امید تازه پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
confusion agent
عامل گیج کردن دشمن
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
direct pressure
تعاقب کردن مستقیم دشمن
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com