English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
Other Matches
karter راننده اتومبیل کوچک
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
vestibular مربوط به اتاق کوچک
premolar مربوط بدندانهای اسیاب کوچک
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
drivers راننده اتومبیل راننده ارابه
clogged ink jet nozzles اشکالی که در یک چاپگر پرتاب مرکبی پیش می اید و مربوط به زمانی است که مرکب باهوا تماس پیدا کرده و خشک میشود که در اینصورت درداخل و اطراف دهانک جمع شده و باعث مسدود شدن سیستم میشود
check string ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
to search out پیدا کردن
tracked پیدا کردن
track پیدا کردن
averaged پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
gains پیدا کردن
acquire پیدا کردن
average پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
pin point پیدا کردن
averages پیدا کردن
averaging پیدا کردن
to look up پیدا کردن
gain پیدا کردن
gained پیدا کردن
tracks پیدا کردن
detecting پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
detects پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
find پیدا کردن
detected پیدا کردن
finds پیدا کردن
detect پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
dampened رطوبت پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
equation of payments قاعده پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
shields حفاظ پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
respires امید تازه پیدا کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
shocked هول وهراس پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
finds کشف کردن پیدا کردن
find کشف کردن پیدا کردن
program loans قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
auditory مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
supervisory مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
connects مربوط کردن
connect مربوط کردن
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
precipitative مربوط به تعجیل کردن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical مربوط به صدا مربوط به سامعه
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
identified مربوط کردن تشخیص دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com