English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English Persian
pull over پیراهن کش ورزش
Search result with all words
sweatshirt پیراهن ورزش
sweatshirts پیراهن ورزش
Other Matches
cartwheel [gymnastics exercise] چرخ فلک [ورزش ژیمناستیک] [ورزش]
overdress پیراهن رو
shirt-tails ته پیراهن
shirts پیراهن
shirt-tail ته پیراهن
sark پیراهن
shirt پیراهن
shirting پیراهن
shirts پیراهن پوشیدن
shirt پیراهن پوشیدن
tunicate پیراهن پوش
shirt maker پیراهن دوز
tunc پیراهن نظامی
shirttail دامن پیراهن
tee shirt پیراهن بی یقه
shirttail پشت پیراهن
t shirt پیراهن بی یقه
dickey یقه پیراهن
jersey پیراهن ورزشی
dicky یقه پیراهن
nightshirts پیراهن خواب
nightshirt پیراهن خواب
shirtmaker پیراهن دوز
tunicated پیراهن پوش
jerseys پیراهن ورزشی
An open-neck shirt. پیراهن سینه باز
jerseys زیر پیراهن کشباف
decolletage پیراهن سینه باز
dress shirt پیراهن عصر مردانه
cento پیراهن چهل تکه
dress shirts پیراهن لباس رسمی
jersey زیر پیراهن کشباف
dress shirt پیراهن سفید مردانه
raise cain پیراهن عثمان کردن
dress shirts پیراهن عصر مردانه
dress shirts پیراهن سفید مردانه
dress shirt پیراهن لباس رسمی
bustier پیراهن کوتاه زنانه
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
blouse پیراهن یاجامه گشاد
sacked پیراهن گشاد و کوتاه
sacks پیراهن گشاد و کوتاه
cuffs سردست پیراهن مردانه
cuffing سردست پیراهن مردانه
cuffed سردست پیراهن مردانه
cuff سردست پیراهن مردانه
blouses پیراهن یاجامه گشاد
sack پیراهن گشاد و کوتاه
night shirt پیراهن خواب مردانه یاپسرانه
he sold the shirt off his back پیراهن تنش راهم فروخت
maxi پیراهن زنانه دامن بلند
midi پیراهن زنانه با دامن متوسط
The shirt doesnt fit me. این پیراهن اندازه ام نیست
neck band یخه پیراهن یا جامه دیگر
to tuck one's shirt in پیراهن را توی شلوار کردن
sport shirt پیراهن یقه باز ورزشی
alb پیراهن سفید و بلند کشیشان
chemise لباس خواب یا زیر پیراهن زنانه
skivvy زیر پیراهن وزیر شلواری کوتاه
madras پیراهن درشت باف سفید نخی
hair shirt پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
she wears a shirt پیراهن پوشیده است برتن دارد
shirt-tail بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tails بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
bustier پیراهن زیر تنگ و کرست مانند زنانه که تا کمر میآید
pastime ورزش
exercised ورزش
goal گل [ورزش]
pastimes ورزش
exercises ورزش
gymnastical ورزش
exercize ورزش
exercise ورزش
callisthenics ورزش
flannel ورزش
gymnastics ورزش
flannels ورزش
sport ورزش
sported ورزش
physical exercise ورزش
p.exercise ورزش
sports ورزش
camisado شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
sport palace کاخ ورزش
workout ورزش روزانه
sweat pants شلوار ورزش
fine drawn نتیجه ورزش
train ورزش کردن
workouts ورزش شدید
sportswear لباس ورزش
workout ورزش شدید
head spring ورزش واکروبات با سر
physical therapy ورزش درمانی
playsuit لباس ورزش
workouts ورزش روزانه
gymnastically ازراه ورزش
gymnastically ازلحاظ ورزش
to miss the goal به گل نزدن [ورزش]
ring صحنه ورزش
canoeing ورزش با کانو
athlete قهرمان ورزش
athletes قهرمان ورزش
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
trained ورزش کردن
trains ورزش کردن
ploy امر ورزش
ploys امر ورزش
callisthenics ورزش سبک
gymnastics ورزش ژیمناستیک
coach مربی ورزش
coached مربی ورزش
coaches مربی ورزش
practice ورزش تمرین
skiing ورزش اسکی
athletics علم ورزش
amateurism ورزش اماتوری
athleticism ورزش گرایی
professionalism ورزش حرفهای
angling ورزش ماهیگیری
fishing ورزش ماهیگیری
practicing ورزش تمرین
practise ورزش تمرین
practises ورزش تمرین
practising ورزش تمرین
goal scorer گلزن [ورزش]
training ورزش کاراموزی
ringside در کنارصحنه ورزش
exerciser اسباب ورزش
night gown جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
tunics پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
tunic پیراهن بی استین یا با استین که مردوزن میپوشیده اند
body building ورزش زیبایی اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
game هرنوع ورزش بامقررات
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
nunchaku نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
stadium میدان ورزش مرحله
nunchuks نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
danger sticks نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
exercise ورزش تمرین کردن
exercises ورزش تمرین کردن
exercised ورزش تمرین کردن
ball game ورزش یا بازی با توپ
ball games ورزش یا بازی با توپ
stadia میدان ورزش مرحله
final whistle سوت پایان [ورزش]
stadiums میدان ورزش مرحله
open exercise ورزش در هوای ازاد
fans پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning پنکه تماشاچی ورزش دوست
set a record رکورد بر جای گذاشتن [ورزش]
fan پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned پنکه تماشاچی ورزش دوست
starting whistle سوت آغاز بازی [ورزش]
defense [American E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
international match مسابقه بین المللی [ورزش]
to substitute out [players] عوض کردن بازیگر [ورزش]
to make a substitution عوض کردن بازیگر [ورزش]
sportsmen ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
sportsman ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
out of bounds بیرون از زمین بازی [ورزش]
defence [British E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
He is an excellent player. عالی بازی می کند ( ورزش )
xystus ایوان سرپوشیده برای ورزش
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
colosseum امفی تئاتر میدان ورزش
fan پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
to do [turn] a cartwheel چرخ فلک زدن [در ورزش]
i now know the v of exercise اکنون قدر ورزش را میفهمم
to exercise is use ful ورزش کردن سودمند است
to stretch one's legs برای ورزش راه رفتن
marksman نشانه گیر [ارتش و ورزش]
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
sportfishing ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
to defend aggressively در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
to stonewall در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
dumb bell میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
Exercize is good for the health. ورزش برای سلامتی خوب است
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
bloomers شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
blazers نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
blazer نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
Regular training strengthens the heart and lungs. ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
agoines مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more. آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com