Dictiornary-Farsi | پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
emergencies	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار


Other Matches

exigent	محتاج به اقدام یا کمک فوری
emergency	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
random test	ازمایش پیشامدی
irony of fate	پیشامدی که بخودی بخودناگوار نیست ولی نابهنگام است
compulsions	اضطرار
emergency	اضطرار
exigencies	اضطرار
constrain	اضطرار
constraining	اضطرار
exigency	اضطرار
constrains	اضطرار
constraint	اضطرار
compulsion	اضطرار
necessity	اضطرار
coercion	اضطرار
compulsoriness	اضطرار
emergencies	اضطرار
emergency reaction	واکنش اضطرار
exigency	ضرورت اضطرار
exigencies	ضرورت اضطرار
distressfully	از روی اضطرار
state of emergency	حالت اضطرار
in case of emergency	هنگام اضطرار
subsidy	مالیات فوق العادهای که درمواقع اضطرار و برای امورمهم و غیر مترقبه مملکتی اخذ میشود
distresses	توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
distress	توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
immediate <adj.>	فوری
instanter	فوری
posthaste	فوری
urgent	فوری
sudden	فوری
snap shot	فوری
urgently	فوری
spots	فوری
spontaneous	فوری
unintermediate <adj.>	فوری
acute <adj.>	فوری
prompted	فوری
prompt	فوری
intuitive <adj.>	فوری
instantaneous <adj.>	فوری
prompts	فوری
spot	فوری
moves	اقدام
actions	اقدام
moved	اقدام
enterprises	اقدام
actionless	بی اقدام
move	اقدام
enterprise	اقدام
action	اقدام
ploys	اقدام
ploy	اقدام
interventions	اقدام
intervention	اقدام
emprise	اقدام
esteem	اقدام
enforcement	اقدام
proceeding	اقدام
procedure	اقدام
hasty	عجولانه فوری
immediate action	عملیات فوری
emergency priority	تقدم فوری
emergency care	مراقبتهای فوری
inst	مخفف فوری
cash prompt	نقد فوری
cash spot	نقد فوری
immediate memory	حافظه فوری
immediate message	پیام فوری
speedy trial	دادرسی فوری
spot test	ازمایش فوری
urgent priority	تقدم فوری
snap shot	عکس فوری
snap shooter	عکاس فوری
immediate mission	تک فوری هوایی
instantaneous photograph	عکس فوری
instantaneous reaction	واکنش فوری
pistolgraph	عکس فوری
prompt delivery	تحویل فوری
prompt deployment	گسترش فوری
prompt payment	پرداخت فوری
immediate	خیلی فوری
real time	بازده فوری
scrams	فوری رفتن
scram	فوری رفتن
snapshot	عکس فوری
snapshots	عکس فوری
counter-measure	اقدام متقابل
legal action	اقدام قانونی
it wasprologue to the nextmove	اقدام بعدبود
intercommunion	اقدام مشترک
enterprise	اقدام کردن
enterprise	قدرت اقدام
proceed	اقدام کردن
initial movement	نخستین اقدام
in hand	در دست اقدام
precautions	اقدام احتیاطی
enterprises	اقدام کردن
enterprises	قدرت اقدام
to take steps	اقدام کردن
precaution	اقدام احتیاطی
under way	دردست اقدام
measure of prevention	اقدام احتیاطی
operation immediate	اقدام سریع
to bend effort	اقدام کردن
the needful	اقدام لازم
start out	اقدام کردن
action	کار اقدام
counter-measures	اقدام متقابل
actions	فعل اقدام
social action	اقدام اجتماعی
actions	کار اقدام
regular procedure	اقدام قانونی
to take measures	اقدام کردن
protective measure	اقدام حمایتی
action	فعل اقدام
proceed with deliberations	اقدام به مذاکره
to take of a	اقدام کردن
deals	اقدام کردن
preparation	اقدام مقدماتی
deal	اقدام کردن
expediency	اقدام مهم
demarche	اقدام سیاسی
action at low	اقدام قانونی
action for cancellation	اقدام به ابطال
preparations	اقدام مقدماتی
measure	درجه اقدام
countermeasure	اقدام متقابل
counteraction	اقدام متقابل
double action	اقدام دوجانبه
action statement	دستورالعمل اقدام
emprize	اقدام کردن
appropriate action	اقدام مقتضی
proceeded	اقدام کردن
expedience	اقدام مهم
action for cancellation	اقدام به لغو
deal with	اقدام کردن
red alert	آژیر خطر فوری
I need them urgently.	من آنها را فوری میخواهم.
ready service	اماده به استفاده فوری
snap report	گزارش فوری یا انی
snapshoot	تیر فوری انداختن
snapshoot	عکس فوری گرفتن
red alerts	آژیر خطر فوری
snap shot	عکس فوری گرفتن
quick set	گرفتن فوری بتن
upsurge	قیام فوری وناگهانی
immediate action	عکس العمل فوری
immediate addressing	ادرس دهی فوری
immediate mission	ماموریت فوری هوایی
snaps	گرفتن عکس فوری
the letter is urgent	نامه فوری است
payable immediately	قابل پرداخت فوری
snapping	گرفتن عکس فوری
pistolgraph	دستگاه عکس فوری
snapped	گرفتن عکس فوری
snap	گرفتن عکس فوری
originators	اقدام کننده پیام
measure	اندازه اقدام پیشگیری
counter-measure	اقدام جبران کننده
counter-measures	اقدام جبران کننده
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
proceed	اقدام کردن پرداختن به
memorandums	اقدام به یادداشت کند
memorandum	اقدام به یادداشت کند
memoranda	اقدام به یادداشت کند
It is in progress. It is under way.	دردست اقدام است
with measured step	با اقدام مناسب [سنجیده]
originator	اقدام کننده پیام
to start out to do something	اقدام بکاری کردن
venture	اقدام یا مبادرت کردن به
venture	اقدام بکارمخاطره امیز
it was an incorrect procedure	یک اقدام غلطی بود
adventurism	اقدام به کاری کردن
ventured	اقدام یا مبادرت کردن به
ventures	اقدام بکارمخاطره امیز
ventures	اقدام یا مبادرت کردن به
greenlight	اجازه حرکت و اقدام
ventured	اقدام بکارمخاطره امیز
to put in hand	دایرکردن اقدام کردن
enterprise	امرخطیر اقدام مهم
enterprises	امرخطیر اقدام مهم
action for avoidance	اقدام برای لغو
venturing	اقدام یا مبادرت کردن به
venturing	اقدام بکارمخاطره امیز
tea bags	پاکت محتوی چای فوری
Please reply as a matter of urgency.	لطفا فوری پاسخ دهید.
spot price	قیمت برای فروش فوری
To demand prompt payment.	تقاضای پرداخت فوری کردن
tea bag	پاکت محتوی چای فوری
enterprise	اقدام به اجرای قوانین کردن
to proceed against a person	اقدام بر علیه کسی زدن
to play at	خواهی نخواهی اقدام کردن
enterprises	اقدام به اجرای قوانین کردن
how shall we proceed	چگونه باید اقدام کرد
execution for debt	اقدام برای طلب وصول
do the necessary	اقدام لازم بعمل اورید
pushful	متهور در اقدام بکارهای مهم
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن