Dictiornary-Farsi | پیشرفت خشکی در دریا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
spit	پیشرفت خشکی در دریا
spits	پیشرفت خشکی در دریا


Other Matches

lower high water	پایین ترین پیشرفت اب دریا
mean higher high water	ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
continental shelf	مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide	کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity	نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level	سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
rigidity	خشکی
dry gap bridge	پل خشکی
drouth	خشکی
drought	خشکی
crispness	خشکی
mainland	خشکی
constipation	خشکی
terra firma	خشکی
barrenness	خشکی
dry land	خشکی
aridity	خشکی
parchedness	خشکی
land n	خشکی
leanness	خشکی
xeransis	خشکی
land	خشکی
dryness	خشکی
stiffness	خشکی
droughts	خشکی
holding anchorage	لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
chapt	خشکی زدن
catatonic rigidity	خشکی کاتاتونیایی
hypnotic rigidity	خشکی هیپنوتیسمی
stiff neck	خشکی گردن
zerophytes	خشکی پسند
xerophytes	خشکی پسند
ankylosis	خشکی بند
overland route	راه خشکی
constipate	خشکی اوردن
huskiness	درشتی خشکی
loosen	از خشکی در اوردن
loosened	از خشکی در اوردن
loosening	از خشکی در اوردن
loosens	از خشکی در اوردن
land breeze	باد خشکی
lands man	اهل خشکی
landsman	اهل خشکی
corkiness	سبکی خشکی
landing	ورود به خشکی
landings	ورود به خشکی
landlocked	محصور در خشکی
landlocked	محاط در خشکی
overland	از راه خشکی
landfalls	دیدن خشکی
landfall	دیدن خشکی
absolute drought	خشکی مطلق
waterfronts	پیشرفتگی خشکی در اب
spits	یک نقطه از خشکی
spit	یک نقطه از خشکی
aground	به خشکی نشسته
waterfront	پیشرفتگی خشکی در اب
landward	بسوی خشکی
land lubber	ادم خشکی مانده
welter	درهم و برهمی خشکی
dyschezia	خشکی مزاج [پزشکی]
costiveness	خشکی مزاج [پزشکی]
land carriage	حمل و نقل خشکی
xerostomia	خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth syndrome	خشکی دهان [پزشکی]
terrarium	نمایشگاه جانوران خشکی
dry mouth	خشکی دهان [پزشکی]
landside	طرف روبه خشکی
eschar	خشکی پوست زخم
He is curt ( rigid , strict ) .	آدم خشکی است
chap	خشکی زدن پوست
constipation	خشکی مزاج [پزشکی]
terraqueous	شامل خشکی ودریا
amphibian vehicle	وسیله نقلیه برای خشکی و اب
overland mail	پستی که از راه خشکی برود
land	به خشکی امدن پیاده شدن
road haulier	حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfalls	دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall	دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
portage	حمل قایق سبک روی خشکی
landsman	کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
holm	جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n	دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse	اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
playing	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played	شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
headway	پیشرفت
lifted	پیشرفت
going	پیشرفت
developments	پیشرفت
head way	پیشرفت
underdeveloped	کم پیشرفت
improvement	پیشرفت
improvements	پیشرفت
promotion	پیشرفت
lifts	پیشرفت
promotions	پیشرفت
lifting	پیشرفت
achievement	پیشرفت
achievements	پیشرفت
achievement age	سن پیشرفت
development	پیشرفت
attainments	پیشرفت
furtherance	پیشرفت
advancing <adj.>	پیشرفت
advances	پیشرفت
advancement	پیشرفت
progressed	پیشرفت
advancing	پیشرفت
attainment	پیشرفت
progresses	پیشرفت
advance	پیشرفت
progressing	پیشرفت
advance	پیشرفت
progressions	پیشرفت
accomplishment	پیشرفت
advances	پیشرفت ها
improvement	پیشرفت
proceedings	پیشرفت ها
progression	پیشرفت
advance	پیشرفت
progress	پیشرفت
lift	پیشرفت
undeveloed	بی پیشرفت
progress	پیشرفت
growths	پیشرفت
growth	پیشرفت
progression	پیشرفت
gaff	میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
landing net	تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
achievement test	آزمون پیشرفت
thrived	پیشرفت کردن
n achievement	نیاز پیشرفت
thrives	پیشرفت کردن
achievement need	نیاز پیشرفت
thrive	پیشرفت کردن
thriving	پیشرفت کردن
advancing	پیشرفت پیشروی
progress	پیشرفت کردن
progress	پیشرفت پیشروی
advances	پیشرفت پیشروی
progress	پیشرفت کار
advances	: پیشروی پیشرفت
come along	پیشرفت کردن
advance	پیشرفت پیشروی
achievement motive	انگیزه پیشرفت
achievement curve	منحنی پیشرفت
to unfold	پیشرفت کردن
progress of negotiations	پیشرفت مذاکرات
blooming	پیشرفت کننده
accession	دخول پیشرفت
to make progress	پیشرفت کردن
academic achievement	پیشرفت تحصیلی
scholastic achievement	پیشرفت تحصیلی
proceeding	پیشرفت طرز
rises	پیشرفت ترقی
rise	پیشرفت ترقی
achievement quotient	بهر پیشرفت
further	پیشرفت کردن
furthered	پیشرفت کردن
furthering	پیشرفت کردن
furthers	پیشرفت کردن
aq	بهر پیشرفت
accomplishment quotient	بهر پیشرفت
becalms	از پیشرفت بازداشتن
development	رشد پیشرفت
progressivist	پیشرفت گرای
progress chaser	نافر پیشرفت
to make way	پیشرفت کردن
get ahead <idiom>	پیشرفت کردن
progressing	پیشرفت کار
progressing	پیشرفت پیشروی
progressing	پیشرفت کردن
ongoing	درحال پیشرفت
obstructionist	از پیشرفت کارمجلس را از
reaction progress	پیشرفت واکنش
make a dent in <idiom>	پیشرفت کردن
velocity of advance	تندی پیشرفت
developments	رشد پیشرفت
beats	پیشرفت زنش
to make headway	پیشرفت کردن
the a of the army	پیشرفت ارتش
beat	پیشرفت زنش
Luddite	پیشرفت گریز
technological improvement	پیشرفت فنی
technical progress	پیشرفت فنی
Luddites	پیشرفت گریز
here goes <idiom>	پیشرفت کردن
to gain ground	پیشرفت کردن
progresses	پیشرفت کار
progresses	پیشرفت کردن
progressed	پیشرفت کردن
progressed	پیشرفت پیشروی
economic progress	پیشرفت اقتصادی
developmental stage	مرحله پیشرفت
progressed	پیشرفت کار
capability	استعداد پیشرفت

spit