Total search result: 201 (30 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
|
|
Other Matches |
|
demoralises |
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن |
demoralising |
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن |
demoralizes |
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن |
demoralised |
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن |
demoralize |
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن |
demoralized |
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن |
demoralizing |
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
incensed |
تحریک کردن تهییج کردن |
incensing |
تحریک کردن تهییج کردن |
incense |
تحریک کردن تهییج کردن |
incenses |
تحریک کردن تهییج کردن |
flourishes |
نشو ونما کردن پیشرفت کردن |
flourish |
نشو ونما کردن پیشرفت کردن |
flourished |
نشو ونما کردن پیشرفت کردن |
whet |
تهییج کردن |
stimulates |
تهییج کردن انگیختن |
stimulated |
تهییج کردن انگیختن |
stimulate |
تهییج کردن انگیختن |
ferments |
برانگیزاندن تهییج کردن |
ferment |
برانگیزاندن تهییج کردن |
fermenting |
برانگیزاندن تهییج کردن |
demoralizes |
تضعیف روحیه کردن |
demoralising |
تضعیف روحیه کردن |
demoralizing |
تضعیف روحیه کردن |
demoralized |
تضعیف روحیه کردن |
demoralize |
تضعیف روحیه کردن |
demoralises |
تضعیف روحیه کردن |
demoralised |
تضعیف روحیه کردن |
disspirit |
روحیه راتضعیف کردن |
demoralization |
تخریب روحیه کردن |
motivates |
تهییج کردن دارای انگیزه شده |
motivate |
تهییج کردن دارای انگیزه شده |
motivated |
تهییج کردن دارای انگیزه شده |
motivating |
تهییج کردن دارای انگیزه شده |
cow |
ترساندن تضعیف روحیه کردن |
cows |
ترساندن تضعیف روحیه کردن |
cowing |
ترساندن تضعیف روحیه کردن |
cowed |
ترساندن تضعیف روحیه کردن |
realistic deterrence |
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم |
make a dent in <idiom> |
پیشرفت کردن |
to make progress |
پیشرفت کردن |
to make way |
پیشرفت کردن |
to unfold |
پیشرفت کردن |
come along |
پیشرفت کردن |
get ahead <idiom> |
پیشرفت کردن |
thriving |
پیشرفت کردن |
thrives |
پیشرفت کردن |
furthers |
پیشرفت کردن |
furthering |
پیشرفت کردن |
furthered |
پیشرفت کردن |
further |
پیشرفت کردن |
progress |
پیشرفت کردن |
here goes <idiom> |
پیشرفت کردن |
thrive |
پیشرفت کردن |
to gain ground |
پیشرفت کردن |
progressed |
پیشرفت کردن |
progresses |
پیشرفت کردن |
to make headway |
پیشرفت کردن |
thrived |
پیشرفت کردن |
progressing |
پیشرفت کردن |
to look back |
از پیشرفت خودداری کردن |
upgraded |
پیشرفت دادن تقویت کردن |
upgrade |
پیشرفت دادن تقویت کردن |
upgrades |
پیشرفت دادن تقویت کردن |
upgrading |
پیشرفت دادن تقویت کردن |
improved |
بهبودی یافتن پیشرفت کردن |
to make p in one's studies |
در تحصیلات خود پیشرفت کردن |
prospers |
کامیاب شدن پیشرفت کردن |
prospering |
کامیاب شدن پیشرفت کردن |
prospered |
کامیاب شدن پیشرفت کردن |
prosper |
کامیاب شدن پیشرفت کردن |
improve |
بهبودی یافتن پیشرفت کردن |
improves |
بهبودی یافتن پیشرفت کردن |
improving |
بهبودی یافتن پیشرفت کردن |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
editors |
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود |
editor |
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |