Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
blooming
پیشرفت کننده
Other Matches
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
attainments
پیشرفت
attainment
پیشرفت
progressions
پیشرفت
progressing
پیشرفت
headway
پیشرفت
advancement
پیشرفت
going
پیشرفت
advancing
<adj.>
پیشرفت
advance
پیشرفت
underdeveloped
کم پیشرفت
lift
پیشرفت
lifted
پیشرفت
lifting
پیشرفت
furtherance
پیشرفت
progress
پیشرفت
improvement
پیشرفت
progression
پیشرفت
advances
پیشرفت ها
proceedings
پیشرفت ها
advancing
پیشرفت
advances
پیشرفت
advance
پیشرفت
lifts
پیشرفت
undeveloed
بی پیشرفت
progresses
پیشرفت
progressed
پیشرفت
progress
پیشرفت
progression
پیشرفت
development
پیشرفت
achievement age
سن پیشرفت
growth
پیشرفت
promotions
پیشرفت
promotion
پیشرفت
growths
پیشرفت
improvements
پیشرفت
improvement
پیشرفت
developments
پیشرفت
accomplishment
پیشرفت
advance
پیشرفت
head way
پیشرفت
achievements
پیشرفت
achievement
پیشرفت
aq
بهر پیشرفت
advances
پیشرفت پیشروی
progress
پیشرفت کار
progress
پیشرفت پیشروی
achievement motive
انگیزه پیشرفت
achievement curve
منحنی پیشرفت
advancing
پیشرفت پیشروی
accomplishment quotient
بهر پیشرفت
technological improvement
پیشرفت فنی
technical progress
پیشرفت فنی
achievement quotient
بهر پیشرفت
scholastic achievement
پیشرفت تحصیلی
advances
: پیشروی پیشرفت
here goes
<idiom>
پیشرفت کردن
academic achievement
پیشرفت تحصیلی
to make progress
پیشرفت کردن
rise
پیشرفت ترقی
rises
پیشرفت ترقی
make a dent in
<idiom>
پیشرفت کردن
progress
پیشرفت کردن
proceeding
پیشرفت طرز
further
پیشرفت کردن
furthered
پیشرفت کردن
furthering
پیشرفت کردن
furthers
پیشرفت کردن
advance
پیشرفت پیشروی
get ahead
<idiom>
پیشرفت کردن
developmental stage
مرحله پیشرفت
progress of negotiations
پیشرفت مذاکرات
development
رشد پیشرفت
developments
رشد پیشرفت
degree of advancement
درجه پیشرفت
to make way
پیشرفت کردن
to make headway
پیشرفت کردن
to gain ground
پیشرفت کردن
to unfold
پیشرفت کردن
thrives
پیشرفت کردن
progressing
پیشرفت کار
progressing
پیشرفت پیشروی
progressing
پیشرفت کردن
achievement need
نیاز پیشرفت
progressed
پیشرفت کردن
progressed
پیشرفت پیشروی
n achievement
نیاز پیشرفت
beat
پیشرفت زنش
progressed
پیشرفت کار
beats
پیشرفت زنش
progresses
پیشرفت کردن
progresses
پیشرفت پیشروی
achievement test
آزمون پیشرفت
economic progress
پیشرفت اقتصادی
progresses
پیشرفت کار
obstructionist
از پیشرفت کارمجلس را از
the a of the army
پیشرفت ارتش
thrived
پیشرفت کردن
progressivist
پیشرفت گرای
improvement curve
منحنی پیشرفت
becalm
از پیشرفت بازداشتن
reaction progress
پیشرفت واکنش
thriving
پیشرفت کردن
Luddites
پیشرفت گریز
come along
پیشرفت کردن
progress chaser
نافر پیشرفت
thrive
پیشرفت کردن
velocity of advance
تندی پیشرفت
capability
استعداد پیشرفت
becalms
از پیشرفت بازداشتن
becalming
از پیشرفت بازداشتن
ongoing
درحال پیشرفت
becalmed
از پیشرفت بازداشتن
accession
دخول پیشرفت
Luddite
پیشرفت گریز
labor augmenting tednological progress
پیشرفت تکنولوژی کارافزا
proceeding
پیشرفت خلاصه مذاکرات
spit
پیشرفت خشکی در دریا
advances
پیشرفت طولی ناو
advancing
پیشرفت طولی ناو
advancement degree of reaction
درجه پیشرفت واکنش
advance
پیشرفت طولی ناو
f. morement
جنبش برای پیشرفت
interim report
گزارش پیشرفت کار
promotion
ترفیع رتبه پیشرفت
promotions
ترفیع رتبه پیشرفت
spits
پیشرفت خشکی در دریا
processes
پیشرفت تدریجی ومداوم
progressional
دارای پیشرفت تدریجی
progress reporting
گزارش پیشرفت کار
progress payments
پرداختهای پیشرفت کار
california achievement tests
آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
progress report
گزارش پیشرفت کار
process
پیشرفت تدریجی ومداوم
combat development
پیشرفت اموزش رزمی
achievement battery
مجموعه آزمون پیشرفت
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
plain sailing
پیشرفت بدون مانع
lower high water
پایین ترین پیشرفت اب دریا
break through
رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
prospering
کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospered
کامیاب شدن پیشرفت کردن
prosper
کامیاب شدن پیشرفت کردن
to make p in one's studies
در تحصیلات خود پیشرفت کردن
prospers
کامیاب شدن پیشرفت کردن
upgrade
پیشرفت دادن تقویت کردن
upgraded
پیشرفت دادن تقویت کردن
upgrades
پیشرفت دادن تقویت کردن
progress payments
پرداخت براساس پیشرفت کار
baffle
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
upgrading
پیشرفت دادن تقویت کردن
baffled
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffles
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffling
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stanford achivement test
ازمون پیشرفت تحصیلی استانفورد
daily progress report
گزارش روزانه پیشرفت کار
improving
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improves
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
improved
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improve
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
boom
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
contract record
سوابق نحوه پیشرفت قرارداد
boomed
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
booming
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
mean higher high water
ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
lad der
وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود
booms
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
fogyish
مانع پیشرفت قدیمی مسلک
underdeveloped areas
مناطق عقب مانده و کم پیشرفت
self development
پیشرفت نفس خود پیش برد
nephrotomy
چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress .
ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
imperial institute
بنگاه امپراطوری است در لندن برای پیشرفت بازرگانی
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
c
استفاده از کامپیوتر برای آموزش به دانش آموزان و برآورد پیشرفت آنها
EEMS
در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
vga
پیشرفت سیستم نمایش گرافیکی VGA استاندارد که امکان renolation تا x پیکسل با میلیون ها رنگ میدهد
DVD
پیشرفت تازه در ذخیره سازی دادههای با حجمم گیگا بایت روی دیسک از نوع ROM-CD
super-
پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com