Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
progressivist	پیشرفت گرای
Other Matches
transit bearing	گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
skeptic	شک گرای
nationalist	ملت گرای
theist	یزدان گرای
solipsist	نفس گرای
separatist	جدا گرای
segregationist	جدایی گرای
saprophytic	پوده گرای
ruralist	روستا گرای
relative bearing	گرای نسبی
structuralist	ساخت گرای
pragmatist	مصلحت گرای
pneumotropic	ریه گرای
photophilic	نور گرای
oxyphile	اسید گرای
socialists	جامعه گرای
socialist	جامعه گرای
feudal	تیول گرای
nationalists	ملت گرای
doctrinaire	ایین گرای
impressionist	برداشت گرای
escapists	گریز گرای
escapist	گریز گرای
unitarian	توحید گرای
capitalist	سرمایه گرای
capitalists	سرمایه گرای
centralist	مرکز گرای
centralists	مرکز گرای
egalitarian	تساوی گرای
ultramodernist	فرانو گرای
true azimuth	گرای حقیقی
theocentric	خدا گرای
oxyphil	اسید گرای
meliorist	بهبود گرای
realistically	تحقق گرای
realistically	راستین گرای
individualist	فرد گرای
individualists	فرد گرای
unitary	توحید گرای
sectarian	فرقه گرای
nudist	برهنگی گرای
grid bearing	گرای شبکه
grid azimuth	گرای شبکه
evolutionist	فرگشت گرای
equalitarian	تساوی گرای
dermotropic	پوست گرای
compass direction	گرای مغناطیسی
compass azimuth	گرای مغناطیسی
communalist	اشتراکی گرای
realistic	راستین گرای
realistic	تحقق گرای
magnetic azimuth	گرای مغناطیسی
lipophilic	چربی گرای
extrovert	برون گرای
extroverts	برون گرای
militarist	جنگ گرای
militarists	جنگ گرای
materialist	ماده گرای
materialists	ماده گرای
realist	تحقق گرای
realist	راستین گرای
realists	تحقق گرای
realists	راستین گرای
incalescent	گرما گرای
back azimuth method	گرای وارونه
heliotrope	افتاب گرای
assumed azimuth	گرای فرضی
impressionists	برداشت گرای
halophile	ابشور گرای
supremacists	برتری گرای
structuralists	ساخت گرای
supremacist	برتری گرای
visionary	الهامی رویا گرای
reactionaries	مخالفت گرای بی منطق
reactionary	مخالفت گرای بی منطق
regionalistic	منطقهای ناحیه گرای
regionalist	منطقهای ناحیه گرای
hygrophyte	گیاه رطوبت گرای
visionaries	الهامی رویا گرای
corrected azimuth	گرای تصحیح شده
closing azimuth error	اشتباه گرای بستن پیمایش
true azimuth	سمت حقیقی گرای جغرافیایی
azimuth angle	زاویه گرای نجومی هواپیما
azimuth	گرای نجومی راس القدم
imperialistic	استعمار گرای بهره جویانه
compass azimuth	گرای قطب نمای کشتی
back azimuth method	گرای معکوس در اخراج اشعه
conversion angle	زاویه تبدیل گرای مسیر ناو
traditionalists	پیرو روایات وسنن سنت گرای
layihg azimuth	گرای روانه کردن لوله توپ
traditionalist	پیرو روایات وسنن سنت گرای
quixotic	ارمان گرای وابسته به دان کیشوت
militarists	ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
gyroscopes	وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
gyroscope	وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
militarist	ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
introvert	شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts	شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
ozone	نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
advancing	پیشرفت
lift	پیشرفت
progress	پیشرفت
improvement	پیشرفت
progression	پیشرفت
head way	پیشرفت
lifting	پیشرفت
undeveloed	بی پیشرفت
headway	پیشرفت
progression	پیشرفت
advances	پیشرفت
going	پیشرفت
progressions	پیشرفت
advance	پیشرفت
advance	پیشرفت
improvement	پیشرفت
development	پیشرفت
attainment	پیشرفت
attainments	پیشرفت
advancement	پیشرفت
growths	پیشرفت
growth	پیشرفت
accomplishment	پیشرفت
achievement age	سن پیشرفت
advances	پیشرفت ها
improvements	پیشرفت
promotion	پیشرفت
developments	پیشرفت
promotions	پیشرفت
proceedings	پیشرفت ها
underdeveloped	کم پیشرفت
furtherance	پیشرفت
advancing <adj.>	پیشرفت
advance	پیشرفت
progresses	پیشرفت
progressed	پیشرفت
achievement	پیشرفت
achievements	پیشرفت
progressing	پیشرفت
lifts	پیشرفت
progress	پیشرفت
lifted	پیشرفت
economic progress	پیشرفت اقتصادی
to make progress	پیشرفت کردن
degree of advancement	درجه پیشرفت
get ahead <idiom>	پیشرفت کردن
the a of the army	پیشرفت ارتش
come along	پیشرفت کردن
technological improvement	پیشرفت فنی
technical progress	پیشرفت فنی
developmental stage	مرحله پیشرفت
velocity of advance	تندی پیشرفت
to unfold	پیشرفت کردن
improvement curve	منحنی پیشرفت
Luddite	پیشرفت گریز
progress of negotiations	پیشرفت مذاکرات
Luddites	پیشرفت گریز
to make way	پیشرفت کردن
here goes <idiom>	پیشرفت کردن
to gain ground	پیشرفت کردن
to make headway	پیشرفت کردن
reaction progress	پیشرفت واکنش
make a dent in <idiom>	پیشرفت کردن
progress chaser	نافر پیشرفت
rise	پیشرفت ترقی
obstructionist	از پیشرفت کارمجلس را از
beat	پیشرفت زنش
beats	پیشرفت زنش
development	رشد پیشرفت
developments	رشد پیشرفت
accession	دخول پیشرفت
ongoing	درحال پیشرفت
capability	استعداد پیشرفت
advances	پیشرفت پیشروی
becalm	از پیشرفت بازداشتن
becalmed	از پیشرفت بازداشتن
becalming	از پیشرفت بازداشتن
becalms	از پیشرفت بازداشتن
thrive	پیشرفت کردن
thrived	پیشرفت کردن
thrives	پیشرفت کردن
progressing	پیشرفت کار
progressing	پیشرفت پیشروی
rises	پیشرفت ترقی
proceeding	پیشرفت طرز
advance	پیشرفت پیشروی
advances	: پیشروی پیشرفت
advancing	پیشرفت پیشروی
progress	پیشرفت کردن
progress	پیشرفت پیشروی
progress	پیشرفت کار
progressed	پیشرفت کردن
progressed	پیشرفت پیشروی
progressed	پیشرفت کار
progresses	پیشرفت کردن
progresses	پیشرفت کار
progressing	پیشرفت کردن
thriving	پیشرفت کردن
further	پیشرفت کردن
progresses	پیشرفت پیشروی
achievement test	آزمون پیشرفت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com