Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 121 (2 milliseconds)
English	Persian
exponent bias	پیشقدر نمایی
Other Matches
biases	پیشقدر
bias	پیشقدر
unbiased	بی پیشقدر
forward bias	پیشقدر به جلو
spacing bias	پیشقدر فاصله
reverse bias	پیشقدر معکوس
biased	پیشقدر دار
spectroscopic binary	دوتایی طیف نمایی دوتایی بیناب نمایی
male protest	نر نمایی
shabbiness	نخ نمایی
seediness	بد نمایی
effeminacy	زن نمایی
exponential	نمایی
unimodal	یک نمایی
squalidness	بد نمایی
bimodal	دو نمایی
squalidity	بد نمایی
modal	نمایی
modals	نمایی
aberration	کج نمایی
grandiosity	بزرگ نمایی
holographic image	نمایی از شی سه بعدی
illusionism	عمق نمایی
exponential rate	اهنگ نمایی
exponential rate	نرخ نمایی
dichroism	دو رنگ نمایی
exponential function	تابع نمایی
exponential distribution	توزیع نمایی
exponential curve	منحنی نمایی
death feigning	مرده نمایی
playing dead	مرده نمایی
illusionism	سه بعد نمایی
data display	داده نمایی
maculation	ملوث نمایی
masculine protest	نرینه نمایی
sightliness	خوش نمایی
spectroscopy	طیف نمایی
spectroscopy	بیناب نمایی
stereoscopics	برجسته نمایی
transparecy	پشت نمایی
transparence	پشت نمایی
verisimilitude	راست نمایی
slow motion	کند نمایی
showiness	خود نمایی
sanctimony	مقدس نمایی
sanctimoniousness	مقدس نمایی
master stroke	هنر نمایی
pearliness	مروارید نمایی
pretentiousness	خود نمایی
prewetting	پیش تر نمایی
puppydom	خود نمایی
puppyhood	خود نمایی
saber rattling	قدرت نمایی
sanctified airs	مقدس نمایی
tokenism	نمونه نمایی
likelihood	درست نمایی
magnification	بزرگ نمایی
foreshortening	کوته نمایی
magnification	درشت نمایی
transparencies	پشت نمایی
transparency	پشت نمایی
pleading	برهان نمایی
ostentation	خود نمایی
notoriety	انگشت نمایی
flares	خود نمایی
magnifications	درشت نمایی
magnifications	بزرگ نمایی
characterization	منش نمایی
boldfacing	درشت نمایی
exhibitionism	عورت نمایی
flare	خود نمایی
grins	دندان نمایی
grinning	دندان نمایی
grinned	دندان نمایی
grin	دندان نمایی
characterize	منش نمایی کردن
characterized	منش نمایی کردن
characterising	منش نمایی کردن
characterises	منش نمایی کردن
characterised	منش نمایی کردن
parading	خود نمایی کردن
parades	خود نمایی کردن
paraded	خود نمایی کردن
parade	خود نمایی کردن
to cut a dash	خود نمایی کردن
to prank out oneself	خود نمایی کردن
woolliness	پشم نمایی پرپشمی
prink	خود نمایی کردن
characterizes	منش نمایی کردن
characterizing	منش نمایی کردن
circular dischroism	دو رنگ نمایی دورانی
ebullioscopy constant	ثابت غلیان نمایی
lateral magnifying power	درشت نمایی جانبی
likelihood ratio	بهر درست نمایی
magnification factor	عامل درشت نمایی
masterstrokes	هنر نمایی شاهکار
masterstroke	هنر نمایی شاهکار
direction indicator	دستگاه جهت نمایی
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
magnifications	بزرگ سازی درشت نمایی
magnification	بزرگ سازی درشت نمایی
powers	درشت نمایی قدرت دوربین
powering	درشت نمایی قدرت دوربین
powered	درشت نمایی قدرت دوربین
power	درشت نمایی قدرت دوربین
floating point calculation	محاسبات اعداد نمایی یا علمی
time constant of an exponential quantity	ثابت زمانی یک کمیت نمایی
perspective	عمق نمایی چشم انداز
perspectives	عمق نمایی چشم انداز
panchromatic emulsion	امولسیون تمام رنگ نمایی
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
resolution	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
pedantic	وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی
resolutions	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
sandbar	جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
hypsographic map	نقشههای عوارض نمایی که ارتفاع نقاط در ان از سطح دریا تعیین شده است
animations	ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
animation	ایجاد نمایی از حرکت با نمایش مجموعهای از تصاویر مختلف روی صفحه نمایش
hypsometric diagram	طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
cheneau	[ناودان با نیم نمایی از قرنیز پیچ در پیچ]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com