English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4 milliseconds)
English Persian
bidder پیشنهاد کننده
bidders پیشنهاد کننده
proposer پیشنهاد کننده
Search result with all words
mover پیشنهاد کننده تکان دهنده
Other Matches
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
allotment advice پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
offers پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer پیشنهاد کردن پیشنهاد
offered پیشنهاد کردن پیشنهاد
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
overture پیشنهاد
motioning پیشنهاد
motions پیشنهاد
bidder پیشنهاد
bids پیشنهاد
recommendations پیشنهاد
tendering پیشنهاد
bidders پیشنهاد
motioned پیشنهاد
motion [politic] پیشنهاد
proposal پیشنهاد
offer پیشنهاد
application پیشنهاد
motion پیشنهاد
proposal پیشنهاد
tendered پیشنهاد
recommendation پیشنهاد
overtures پیشنهاد
overture پیشنهاد
tender پیشنهاد
suggestion پیشنهاد
suggestions پیشنهاد
proposals پیشنهاد
tenderest پیشنهاد
proffer پیشنهاد
proposals پیشنهاد ها
proffering پیشنهاد
offers پیشنهاد ها
propositions پیشنهاد
offer پیشنهاد
proffered پیشنهاد
proffers پیشنهاد
bid پیشنهاد
purposes پیشنهاد
purpose پیشنهاد
overtures پیشنهاد ها
offered پیشنهاد
offers پیشنهاد
pleas پیشنهاد
plea پیشنهاد
proposition پیشنهاد
propositioning پیشنهاد
applications پیشنهاد ها
propositioned پیشنهاد
projects پیشنهاد پلان
suggester پیشنهاد دهنده
tendering پیشنهاد دادن
projects پیشنهاد کردن
project پیشنهاد کردن
project پیشنهاد پلان
projected پیشنهاد کردن
advance پیشنهاد کردن
advancing پیشنهاد کردن
projected پیشنهاد پلان
tender پیشنهاد دادن
overbid پیشنهاد زیادتر
tenderest پیشنهاد دادن
offers پیشنهاد کردن
bid پیشنهاد دادن
suggestion پیشنهاد القاء
firm offer پیشنهاد ثابت
suggestions پیشنهاد القاء
offer پیشنهاد کردن
offered پیشنهاد کردن
counter offer پیشنهاد متقابل
counterbid پیشنهاد متقابل
bid پیشنهاد کردن
bid پیشنهاد مزایده
tendered پیشنهاد دادن
bid پیشنهاد مناقصه
proposing پیشنهاد کردن
propounder پیشنهاد دهنده
firm offer پیشنهاد قطعی
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
proposal form فرم پیشنهاد
to make overtures پیشنهاد کردن
bidders پیشنهاد دهنده
offer curve منحنی پیشنهاد
proposed پیشنهاد کردن
propose پیشنهاد کردن
tenderer پیشنهاد دهنده
suggested پیشنهاد کردن
suggests پیشنهاد کردن
proposition گزاره پیشنهاد
suggestible پیشنهاد کردنی
propositioned گزاره پیشنهاد
propound پیشنهاد کردن
propounding پیشنهاد کردن
propounds پیشنهاد کردن
propositions گزاره پیشنهاد
recommend پیشنهاد کردن
recommending پیشنهاد کردن
recommends پیشنهاد کردن
suggest پیشنهاد کردن
suggesting پیشنهاد کردن
proposes پیشنهاد کردن
propositioning گزاره پیشنهاد
offer to purchase پیشنهاد خرید
bidder پیشنهاد دهنده
bids پیشنهاد مزایده
recommendations نامه پیشنهاد
recommendation نامه پیشنهاد
acceptance of offer پذیرش پیشنهاد
tendering form ورقه پیشنهاد
mover پیشنهاد دهنده
offeror پیشنهاد دهنده
bids پیشنهاد خرید
peace offerings پیشنهاد صلح
peace offering پیشنهاد صلح
bids پیشنهاد کردن
bids پیشنهاد حراج
acceptance of offer قبولی پیشنهاد
offerer پیشنهاد دهنده
acceptances تصویب یک پیشنهاد
acceptance تصویب یک پیشنهاد
bid پیشنهاد خرید
bid پیشنهاد حراج
bids پیشنهاد مناقصه
bids پیشنهاد دادن
Many explanations were proffered. توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
proposal پیشنهاد [برنامه ای یا طرحی]
consults پیشنهاد خواستن از یک خبره
consulted پیشنهاد خواستن از یک خبره
consult پیشنهاد خواستن از یک خبره
My advice is ... پیشنهاد من این است ...
tenderest پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
suggestions افهار عقیده پیشنهاد
tendering تقدیم کردن پیشنهاد
tenderest پیشنهاد ادای دین
tenderest تقدیم کردن پیشنهاد
tendered پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tendered پیشنهاد ادای دین
tendering پیشنهاد ادای دین
tendered تقدیم کردن پیشنهاد
tender پیشنهاد ادای دین
tender تقدیم کردن پیشنهاد
offer to purchase پیشنهاد جهت خرید
offer for sale پیشنهاد جهت فروش
suggestion افهار عقیده پیشنهاد
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
to make a motion پیشنهاد کردن بر ان شدن
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
bidding پیشنهاد مزایده کردن
tendering پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bidden خواندن پیشنهاد دادن
request for proposal تقاضا برای پیشنهاد
bidders پیشنهاد دهنده در حراج
bidder پیشنهاد دهنده در حراج
proforma پیشنهاد فروش کالا
ultimatums اخرین پیشنهاد قطعی
tender پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
ultimata اخرین پیشنهاد قطعی
proffer تقدیم پیشنهاد کردن
bid against پیشنهاد بهتری دادن
ultimatum اخرین پیشنهاد قطعی
proffered تقدیم پیشنهاد کردن
proffering تقدیم پیشنهاد کردن
proffers تقدیم پیشنهاد کردن
project طرح یا پیشنهاد کردن
projected طرح یا پیشنهاد کردن
projects طرح یا پیشنهاد کردن
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
bid پیشنهاد کردن توپ زدن
moves پیشنهاد کردن تغییر مکان
moved پیشنهاد کردن تغییر مکان
move پیشنهاد کردن تغییر مکان
Please consider my suggestion. لطفا" به پیشنهاد من توجه کنید
propounds پیشنهاد کردن ارائه دادن
put in تقاضا کردن پیشنهاد دادن
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
bids پیشنهاد کردن توپ زدن
propounding پیشنهاد کردن ارائه دادن
propound پیشنهاد کردن ارائه دادن
propone پیشنهاد کردن ارائه دادن
tenderer پیشنهاد دهنده در مزایده یامناقصه
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody an ultimatum به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
The suggestion didn't go down very well with our boss. کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
Why do you ridicule my suggestion? چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
You yourself suggested it , didt you ? مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
take over bid پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
Is your price offer ( quotation ) stI'll open ( valid ) ? آیا پیشنهاد قیمت شما کماکان بقوت خود با قی است ؟
centronics interface واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com