English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
trey پیشوندیست بمعنی دارای سه قسمت وسه قسمتی وسه تایی وهرسه واحد یکبار
Other Matches
uni پیشوندیست بمعنی "یک " و"واحد" و "تک "
amph پیشوندیست بمعنی
amphi پیشوندیست بمعنی
acephalo پیشوندیست یونانی بمعنی
Co پیشوندیست بمعنی با و باهم
co- پیشوندیست بمعنی با و باهم
helmintho کلمات پیشوندیست بمعنی کرم
helminth کلمات پیشوندیست بمعنی کرم
diabolo کلمات پیشوندیست بمعنی "شیطان " و " شیطانی "
diabol کلمات پیشوندیست بمعنی "شیطان " و " شیطانی "
acro پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
acr پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
abs پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
tetra پیشوندیست مشتق ازکلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
tetr پیشوندیست مشتق از کلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
icosi پیشوندی بمعنی بیست وبیست تایی
ultra :پیشوندیست بمعنی " ماورا" وماورا فضا" و ماورا حدودوثغور" و برتراز" و"مافوق "و "فرا"
mono پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
Mon پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
triform دارای شکل سه تایی
aft flap آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
loft زاویه سطح قسمتی از سرچوب گلف دور از قسمت عمودی
lofts زاویه سطح قسمتی از سرچوب گلف دور از قسمت عمودی
helmeted دارای قسمتی که مانندخودباشد
multimult پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
acro میباشدو با کلمات ترکیب میشودمانند: Acro-Carpous که بمعنی " دارای میوه در راس " است
acr میباشدو با کلمات ترکیب میشودمانند: Acro-Carpous که بمعنی " دارای میوه در راس " است
semimonthly دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
faces قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
face قسمت جلو شی ء رویه راکت قسمتی از چوب هاکی که با گوی تماس داردشیب صاف جلو موج
sonnet sequence غزلیات دارای موضوع واحد
trichotomous دارای سه قسمت
unipersonal واحد دارای یک افنوم منحصربیک صیغه
discontiguous دارای قسمت جدا
fronted دارای قسمت جلو
quincunx شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
dorsiventral دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
trombone شیپور دارای قسمت میانی متحرک
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
landdau یکجور گردونه چهارچرخه که پوشش ان دارای دو قسمت است
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
federal reserve system ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
heter پیشوندیست بمعانی بغیر از و دیگر و از جنس دیگری یا ازنوع مختلف
hetero پیشوندیست بمعانی بغیر از و دیگر و از جنس دیگری یا ازنوع مختلف
morpheme واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
cpu واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
an fitting رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
once in a whiled یکبار
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
Every now and then . Occassionally . هر چند یکبار
just for once یکبار استثناء
biweekly دوهفته یکبار
biyearly دوسال یکبار
weeklies هفتهای یکبار
TAN [Transaction authentication number] رمز یکبار مصرف
write once read many یکبار نویس
fortnights هر دوهفته یکبار
fortnight هر دوهفته یکبار
weekly هفتهای یکبار
throwaway یکبار مصرف
horary هرساعت یکبار
quatrerly سه ماه یکبار
sexennial شش سال یکبار
monthly ماهی یکبار
septan هفت وز یکبار
once یکبار دیگر
trimonthly هر سه ماه یکبار
once فقط یکبار
for once یکبار استثناء
ever and anon هرچندوقت یکبار
that once همین یکبار
triweekly هر سه هفته یکبار
every now and then هرچندوقت یکبار
this once همین یکبار
triennial هر سه سال یکبار
semiannual شش ماه یکبار
from time to time هرچندوقت یکبار
sextan 6 روز یکبار
ternate سه تایی
triplex سه تایی
trinary سه تایی
triad سه تایی
triplet سه تایی
triads سه تایی
n adic N تایی
nines نه تایی
nine نه تایی
senary شش تایی
trinal سه تایی
n ary N تایی
trine سه تایی
diphyletic دو تایی
ternal سه تایی
ternary سه تایی
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
octennially هشت سال یکبار
trimensual سه ماه یکبار رخ دهنده
Wednesdays هر چهار شنبه یکبار
How often ? چند وقت یکبار ؟
Wednesday هر چهار شنبه یکبار
again باز [یکبار دیگر]
triennal سه سال یکبار رخ دهنده
quadrennial چهار سال یکبار
quartan چهار روز یکبار
quinquennial هر پنج سال یکبار
septennial هفت سال یکبار
septennially هفت سال یکبار
sepennial هفت سال یکبار
tertian هرسه روز یکبار
quintet پنج تایی
quadrupling چهار تایی
lao مردم تایی
nonary گروه نه تایی
quadruples چهار تایی
vigesimal بیست تایی
septimal هفت تایی
tuple چند تایی
ternary alloy الیاژ سه تایی
quinquepartite پنج تایی
fourteener چهارده تایی
quintets پنج تایی
n ary operator عملگر N تایی
triform شکل سه تایی
quadruple چهار تایی
triads مجموعه سه تایی
ennead دسته نه تایی
quadrupled چهار تایی
qyaternary چهار تایی
ternary mixture مخلوط سه تایی
trio سه نفری سه تایی
threescore شصت تایی
leashes دسته سه تایی
sexagesimal شصت تایی
duodecimal دوازده تایی
triploidy حالت سه تایی
duodenary دوازده تایی
lao زبان تایی
triad مجموعه سه تایی
terns یک دسته سه تایی
leash دسته سه تایی
tern یک دسته سه تایی
laotian مردم تایی
trilogies گروه سه تایی
sexagenary شصت تایی
trios سه نفری سه تایی
fourteen چهارده تایی
quintuplets پنج تایی
quintuplet پنج تایی
troika هر دسته سه تایی
quadric چهار تایی
trilogy گروه سه تایی
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
bidental دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
expendable packing بسته بندی یکبار مصرف
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
old wool پشم یکبار مصرف شده
biannual سالی دوبار دوسال یکبار
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
trigon سه حالتی ستاره سه تایی
pentad دسته پنج تایی
pentagram شکل پنج تایی
ogdoad گروه هشت تایی
stephan quintet پنج تایی استفان
octad گروه هشت تایی
gleek یکجوربازی سه تایی درورق سه اس
ternary سومین گروه سه تایی
ternate سومین گروه سه تایی
quadripartite چهار تایی چهارسویی
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
wormed چند بار بخوان یکبار بنویس
Fortune Knocks at least once at everymans gate. <proverb> خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
worm چند بار بخوان یکبار بنویس
worms چند بار بخوان یکبار بنویس
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com