Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (5 milliseconds)
English
Persian
accident prevention
پیشگیری از حوادث
Other Matches
natural disaster
حوادث طبیعی بد
goings on
اتفاقات حوادث
meteorgraph
حوادث جوی
accident insurance
بیمه حوادث
sequence of events
رشته حوادث
the course of events
جریان حوادث
all risk insurance
بیمه تمام حوادث
meteoric phenomena
رویداها یا حوادث جوی
march of events
جریان یا سیر حوادث
current of everts
روش یا جریان حوادث
incidence rate
میزان حوادث و تصادفات
eventfully
با داشتن حوادث و اتفاقات
preemptive attack
تک پیشگیری
prophylaxis
طب پیشگیری
preventive medicine
طب پیشگیری
prophylaxis
پیشگیری
counter-measures
پیشگیری
counter-measure
پیشگیری
precaution
پیشگیری
precautions
پیشگیری
prevention
پیشگیری
accident ambulance
اتومبیل اضطراری برای حوادث
natural phenomena
حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
dopester
پیش بینی حوادث سیاسی
act of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents).
اوضاع آبستن حوادث است
acts of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
goby
طفره پیشگیری
premune
پیشگیری کننده
preventive maintenance
نگهداری پیشگیری
buffer zones
منطقه پیشگیری
buffer zone
منطقه پیشگیری
repercussion
دفع یا پیشگیری
prophylactic
پیشگیری کننده
lead time
زمان پیشگیری
forecasted
پیش بینی وضع هوا یا حوادث
forecasts
پیش بینی وضع هوا یا حوادث
forecast
پیش بینی وضع هوا یا حوادث
fatidic
وابسته به پیش گویی حوادث و وقایع
measure
اندازه اقدام پیشگیری
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
lead angle
زاویه پیشگیری هدف
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
preclusive buying
خرید پیشگیری کننده
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
underplot
یک سلسله حوادث تبعی و عرفی نمایش توط ئه
lateral tell
پیشگیری هواپیما در حرکت عرضی
force majeure
حادثه غیر قابل پیشگیری
chronic dose
دز قابل معالجه و پیشگیری اتمی
leads
سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead
سیم واسطه زاویه پیشگیری
scripts
ساختار الگو گونه برای نمایش ترتیب حوادث
acts of God
حوادث ناگهانی و غیر قابل پیش بینی طبیعی
act of God
حوادث ناگهانی و غیر قابل پیش بینی طبیعی
lead pursuit
مسیر پیشگیری هواپیمای رهگیر مسیرپیشگیری هدف
windage
درجه تنظیم تیر برای پیشگیری اثر باد
floating fender
زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
tragicomic
حاوی حوادث حزن اور وخنده اور
preemptive attack
تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
preventive war
جنگ پیشگیری کننده از جنگ اصلی
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com