Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (8 milliseconds)
English
Persian
prior
پیشین جلوی
Other Matches
fore
پیشین
previous
پیشین
antecedents
پیشین
antecedent
پیشین
ventral
پیشین
one-time
پیشین
apriori
پیشین
ci devant
پیشین
primitive
پیشین
anterior
پیشین
primeval
پیشین
pristine
پیشین
past masters
استاد پیشین
past master
استاد پیشین
incisor
دندان پیشین
primogenitors
نیاکان پیشین
langsyne
در روزگار پیشین
instatu quo
بحالت پیشین
incisive tooth
دندان پیشین
foretime
روزگار پیشین
antecendent phenomenon
پدیده پیشین
protext
عبارت پیشین
olden
پیشین سابق
cerebra
مغز پیشین
early poets
شعرای پیشین
the old ways
رسمهای پیشین
the magi of old
مجوسیان پیشین
cerebrums
مغز پیشین
cerebrum
مغز پیشین
the days of old
روزگار پیشین
telencephalon
مغز پیشین
former
قالب گیر پیشین
old boys
دانش آموز پیشین
incisive
دندان پیشین ثنایا
paleocrystic
یخ بسته از زمانهای پیشین
old boy
دانش آموز پیشین
orbital frontal cortex
قشر پیشین حدقهای
to rest on ones laurels
بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
to run the f.
جاده پیشین رادوباره رفتن
Dahomey
نام پیشین کشور بنین
og
الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
constable of france
فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
prestation
خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
sanhedrim
سهندرین :دادگاه وشورای عالی بنی اسرائیل دراورشلیم درزمانهای پیشین
hush ship
کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود
feont
جلوی
former
جلوی
frontward
جلوی
at the fore
در جلوی کشتی
forward
جلوی گستاخ
in the way
جلوی راه
before my very eyes
جلوی چشمهایم
sincipital
واقع در جلوی سر
fore
جلوی قایق
fore
جلوی درجلو
forwarded
جلوی گستاخ
bow
قسمت جلوی قایق
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
decks
سکوی جلوی تانک
head sail
بادبان جلوی دکل
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
bows
قسمت جلوی قایق
prowords
کلمات جلوی جملات
deck
سکوی جلوی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
foresheets
فضای جلوی قایق
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
bowing
قسمت جلوی قایق
anticum
جرز جلوی معبد
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
camber
انحنای جلوی اسکی
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
cambers
انحنای جلوی اسکی
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
afterleech
بادبان جلوی قایق
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
forward echelon
رده جلوی نبرد
forward area
منطقه جلوی رزم
bowed
قسمت جلوی قایق
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
muzzle boresight
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
non destructive cursor
صفحه نمایش که حروف پیشین را هنگام نمایش حروف جدید برگرداند
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com