English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
English Persian
to put it on پیش از اندازه واقعی نشان دادن
Other Matches
pragmatize واقعی نشان دادن
measure اندازه نشان دادن
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
life size اندازه واقعی
life-size اندازه واقعی
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
simulator برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
simulators برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
gauges اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauged اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauge اندازه گیر عقربه نشان دهنده
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
pointers اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointer اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
pages اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
paged اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
page اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
quantity theory of money حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
shows نشان دادن
showed نشان دادن
introducing نشان دادن
introduces نشان دادن
show نشان دادن
introduced نشان دادن
introduce نشان دادن
imbody نشان دادن
register نشان دادن
registering نشان دادن
indicated نشان دادن
visions یا نشان دادن
vision یا نشان دادن
indicate نشان دادن
ante نشان دادن
registers نشان دادن
indicates نشان دادن
showŠetc نشان دادن
point نشان دادن
runs نشان دادن
exerting نشان دادن
evinced نشان دادن
exerts نشان دادن
evinces نشان دادن
evincing نشان دادن
adumbrate نشان دادن
actuate نشان دادن
exerted نشان دادن
to show up نشان دادن
demonstrated نشان دادن
demonstrate نشان دادن
run نشان دادن
to put forth نشان دادن
demonstrating نشان دادن
exert نشان دادن
evince نشان دادن
demonstrates نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
decorates نشان یامدال دادن به
to be illustrative of با عکس نشان دادن
prefigures از پیش نشان دادن
prefiguring از پیش نشان دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
prefigured از پیش نشان دادن
hang back بی میلی نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
adumbration نشان دادن خلاصه
blaze باتصویر نشان دادن
blazed باتصویر نشان دادن
blazes باتصویر نشان دادن
prefigure از پیش نشان دادن
for crying out loud <idiom> نشان دادن عصبانیت
cough up <idiom> بی تمایلی نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
squirms ناراحتی نشان دادن
playoffs نشان دادن فیلم
displayed نشان دادن اطلاعات
pretypify قبلا نشان دادن
display نشان دادن اطلاعات
playoff نشان دادن فیلم
impassibly بی نشان دادن عاطفه
to hang back بیمیلی نشان دادن
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
squirming ناراحتی نشان دادن
displaying نشان دادن اطلاعات
displays نشان دادن اطلاعات
louts نفهمی نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
televising با تلویزیون نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
exemplifying بانمونه نشان دادن
by show of hands با نشان دادن دست
squirm ناراحتی نشان دادن
squirmed ناراحتی نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
marshaling به ترتیب نشان دادن
force خشونت نشان دادن
foreshown از پیش نشان دادن
responded واکنش نشان دادن
react واکنش نشان دادن
responds واکنش نشان دادن
reacted واکنش نشان دادن
respond واکنش نشان دادن
rubricize قرمز نشان دادن
rubricate قرمز نشان دادن
showdowns نمونه نشان دادن
showdown نمونه نشان دادن
emblems با علایم نشان دادن
emblem با علایم نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
keep at something پشتکار نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
image نشان دادن تصویر
decorate نشان یامدال دادن به
marshal به ترتیب نشان دادن
decorating نشان یامدال دادن به
marshaled به ترتیب نشان دادن
to screen a scene در روی پرده نشان دادن
pictured سینما با عکس نشان دادن
picture سینما با عکس نشان دادن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
rogues رذالت و پستی نشان دادن
to keep one's temper متین بودن نشان دادن
phew برای نشان دادن بیزاری
rogue رذالت و پستی نشان دادن
to set out نشان دادن تعیین کردن
project فاهر کردن نشان دادن
reacts عکس العمل نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
example بامثال ونمونه نشان دادن
pictures سینما با عکس نشان دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
picturing سینما با عکس نشان دادن
phew برای نشان دادن بی تابی
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
representations عمل نشان دادن چیزی
represented بیان کردن نشان دادن
represent بیان کردن نشان دادن
index نشان دادن بصورت الفبایی
react عکس العمل نشان دادن
indexed نشان دادن بصورت الفبایی
reacted عکس العمل نشان دادن
indexes نشان دادن بصورت الفبایی
represents بیان کردن نشان دادن
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
representation عمل نشان دادن چیزی
to do homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to pay homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
examples بامثال ونمونه نشان دادن
turtledove عزیز محبت نشان دادن
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
reacting عکس العمل نشان دادن
displaying نشان دادن ابراز کردن
charting بر روی نقشه نشان دادن
charted بر روی نقشه نشان دادن
chart بر روی نقشه نشان دادن
displays نشان دادن ابراز کردن
To show ones mettle . غیرت خود را نشان دادن
display نشان دادن ابراز کردن
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
carry the torch <idiom> نشان دادن وفاداری به کسی
displayed نشان دادن ابراز کردن
overreact بیخود واکنش نشان دادن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
overreacted بیخود واکنش نشان دادن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
overreacting بیخود واکنش نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
projected فاهر کردن نشان دادن
give in <idiom> راه را به کسی نشان دادن
lay down the law <idiom> راه را به کسی نشان دادن
chronogram نشان دادن سنوات تاریخی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com