English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
foreseen پیش بینی کرده
Other Matches
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
snub nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum حفرههای بینی پره بینی
guided propagation تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
anticipated stock losses تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
souffle پف کرده
gelid یخ کرده
soufflTs پف کرده
infusions دم کرده
infusion دم کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
puffed <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
puffy <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
turgid <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
unconscious غش کرده
bloat پف کرده
beastby کرده
unconsciously غش کرده
puff pastry پف کرده
off the trail پی گم کرده
bouffant پف کرده
mistaken اشتباه کرده
blubbery ورم کرده
sawn اره کرده
rooted ریشه کرده
carpeted فرش کرده
grown رشد کرده
billowy باد کرده
clarified صاف کرده
baggily بطورباد کرده
decorated زینت کرده
strained صاف کرده
knotted ازدحام کرده
sweated عرق کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
puffy <adj.> باد کرده
bendon نیت کرده
pulled خشک کرده
beheld مشاهده کرده
self taught تحصیل کرده
deep-rooted ریشه کرده
indrawn جذب کرده
tumid اماس کرده
bunged up باد کرده
began شروع کرده
blown ورم کرده
ventricular باد کرده
warm infusion چیز دم کرده
full-grown رشدکامل کرده
full grown رشدکامل کرده
tumescent ورم کرده
fried سرخ کرده
airless گرفته یا دم کرده
restrained لگام کرده
tinned قوطی کرده
painted رنگ کرده
they have done their work را کرده اند
testate وصیت کرده
educated تحصیل کرده
risen طلوع کرده
iced خنک کرده
purified پاک کرده
fled فرار کرده
swollen اماس کرده
swollen ورم کرده
begotten تولید کرده
protuberant باد کرده
whey شیرچرخ کرده
chose انتخاب کرده
picked پاک کرده
refined تمیز کرده
smoothfaced صاف کرده
wedded ازدواج کرده
farci دلمه کرده
puffy <adj.> ورم کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
tumid <adj.> ورم کرده
turgid <adj.> ورم کرده
intumescent اماس کرده
hidden پنهان کرده
getting کسب کرده
gets کسب کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
ghi کره اب کرده
ghee کره اب کرده
farcie دلمه کرده
farthingale دامن پف کرده
fecit درست کرده
fretty اماس کرده
fubsy قوز کرده
fucate رنگ کرده
puffed <adj.> ورم کرده
get کسب کرده
puffy <adj.> آماس کرده
tumid <adj.> آماس کرده
turgid <adj.> آماس کرده
in flower شکوفه کرده
intumescent باد کرده
unruffled ارام کرده
inwrought از تو کار کرده
it is very easily done کرده میشود
puffed out <adj.> آماس کرده
puffed <adj.> آماس کرده
shots اصابت کرده
shot اصابت کرده
puffed <adj.> باد کرده
iced ppa خنک کرده
puffed out <adj.> باد کرده
tumid <adj.> باد کرده
turgid <adj.> باد کرده
let it be done کرده شود
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
grown-up رشد کرده
distent ورم کرده
enrooted ریشه کرده
off the track ازخط پی گم کرده
nodular ورم کرده
overage کم رشد کرده
deep rooted ریشه کرده
inveterate ریشه کرده
grown-ups رشد کرده
tumid ورم کرده متورم
The door is jammed. در گیر کرده است.
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
they are on strike اعتصاب کرده اند
the tribes are all up طغیان کرده اند
trigmous سه بار عروسی کرده
made up مصنوعی بزک کرده
ingrained دیرینه ریشه کرده
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
turgescent باد کرده پرطمطراق
fries گوشت سرخ کرده
fry گوشت سرخ کرده
frying گوشت سرخ کرده
hidden information اطلاعات پنهان کرده
de- کرده را خنثی کردن
you are mistaken اشتباه کرده اید
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
tumescent اماس کرده اماسیده
cowslip tea گل گاو زبان دم کرده
clerisy طبقه تحصیل کرده
cecils قیمه سرخ کرده
angrier ورم کرده دژم
angriest ورم کرده دژم
angry ورم کرده دژم
broiled meat گوشت سرخ کرده
Now you are picking on me. حالادیگر به من بند کرده ای
stum اب انگورتازه درخم کرده
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
married عروسی کرده متاهل
self-educated پیش خودتحصیل کرده
grenadine مرغ دلمه کرده
neutralized بیطرف کرده شده
self educated پیش خودتحصیل کرده
fresco a wall دیوار سفید کرده را
newlywed تازه ازدواج کرده
i am f.caught عجب گیری کرده ام
made-up مصنوعی بزک کرده
saute در روغن سرخ کرده
dried fruit میوه خشک کرده
school drop out ترک تحصیل کرده
ranker افسر سربازی کرده
begun شروع کرده یا شده
shaveling ادم اصلاح کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
forgotten فراموش کرده یا شده
borne تحمل کرده یاشده
pure nitric acid تیزاب خالص یا تیز کرده
he was inured to drudgery بجان کنی خو کرده بود
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
perjured نقص عهد کرده دروغ
neutralized states دول بیطرف کرده شده
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
it is f. wrought کارفریف روی ان کرده اند
puff pastry شیرینی دارای خامهی پف کرده
French fries سیب زمینی سرخ کرده
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
d. butter کره اب کرده و امیخته با ارد
pullets مرغ تازه تخم کرده
carbonado قطعه گوشت کباب کرده
chip سیب زمینی سرخ کرده
i was in an awkword p بد جوری گیر کرده بودم
i own to having done it اقرار دارم که ان کار را کرده ام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com