English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
make for پیش رفتن بسوی
Search result with all words
wester بسوی باختر رفتن
Other Matches
at بسوی
into بسوی
to بسوی
toward بسوی
against بسوی
towards بسوی
off بسوی
over- بسوی دیگر
landward بسوی خشکی
selenotropic بسوی ماه
seaward بسوی دریا
landward بسوی زمین
onward بسوی جلو
earthward بسوی زمین
skyward بسوی اسمان
off عازم بسوی
inpouring بسوی درون
aport بسوی بندر
over بسوی دیگر
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
south wards بسوی جنوب
easterly بسوی شرق
east بسوی خاوررفتن
eastbound بسوی شرق
soiuth ward بسوی جنوب
spaceward بسوی فضا
aslant بسوی سراشیب اریبی
introversion برگشت بسوی درون
goal kick شوت بسوی دروازه
southwestwards بسوی جنوب غربی
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
earthbound متوجه بسوی زمین
southwestward بسوی جنوب غربی
northwards بسوی شمال شمالا
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
uptrend تمایل بسوی بالا
introrse رو کننده بسوی درون
introrsal رو کننده بسوی درون
shooting شوت بسوی دروازه
orientate توجه بسوی خاور
propulsion فشار بسوی جلو
orientates توجه بسوی خاور
orientating توجه بسوی خاور
introverts بسوی درون کشیدن
introvert بسوی درون کشیدن
northward بسوی شمال شمالا
base running دویدن بسوی پایگاه
sentimentality گرایش بسوی احساسات
infalling ریزش بسوی درون
shootings شوت بسوی دروازه
upsurge بسوی بالا موج زدن
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
south بسوی جنوب نیم روز
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
westward بسوی باختر بطرف مغرب
indraght ریزش چیزی بسوی درون
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
indraft ریزش چیزی بسوی درون
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advances پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advancing پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
to do out of کش رفتن
to fall away رفتن
recedes پس رفتن
pilfers کش رفتن
recede پس رفتن
snitching کش رفتن
snitches کش رفتن
to d.deep in to فر رفتن در
snitch کش رفتن
to do a guy در رفتن
snitched کش رفتن
gangs رفتن
filch کش رفتن
niggle ور رفتن
filches کش رفتن
going رفتن
to sleep fast رفتن
to take to ones heels در رفتن
to whisk away or off رفتن
putters ور رفتن
puttering ور رفتن
puttered ور رفتن
putter ور رفتن
niggled ور رفتن
to boil over سر رفتن
niggles ور رفتن
filched کش رفتن
receding پس رفتن
filching کش رفتن
short-changing کش رفتن
short-changes کش رفتن
to run off در رفتن
short-changed کش رفتن
short-change کش رفتن
to skirt along the coast رفتن
twiddle ور رفتن
retire پس رفتن
sink ته رفتن
to hang back پس رفتن
crawl رفتن
regressing پس رفتن
to go bang در رفتن
meddle ور رفتن
meddled ور رفتن
to make ones getaway در رفتن
crawled رفتن
meddles ور رفتن
crawls رفتن
twiddled ور رفتن
twiddles ور رفتن
regresses پس رفتن
regressed پس رفتن
to go to the bottom ته رفتن
retract تو رفتن
retracted تو رفتن
retracting تو رفتن
retracts تو رفتن
to go to mess رفتن
admit رفتن
admits رفتن
admitting رفتن
regress پس رفتن
retrograde پس رفتن
twiddling ور رفتن
receded پس رفتن
swiping کش رفتن
swiped کش رفتن
swipe کش رفتن
to get one's monkey up از جا در رفتن
to get away رفتن
to foot it رفتن
to get over رفتن از
to fly off در رفتن
to flow over سر رفتن
sinks ته رفتن
to fall short کم رفتن
go رفتن
to go backward پس رفتن
to go back ward پس رفتن
to pair off رفتن
pilfering کش رفتن
goes رفتن
pilfer کش رفتن
pilfered کش رفتن
to fall away پس رفتن
jauk ور رفتن
snip کش رفتن
go off در رفتن
pullback پس رفتن
snipped کش رفتن
snook کش رفتن
make off در رفتن
hedges در رفتن
mog رفتن
departure رفتن
gang رفتن
abstract کش رفتن
abstracting کش رفتن
abstracts کش رفتن
glom on to کش رفتن
fall into a rage از جا در رفتن
departures رفتن
nim کش رفتن
go over به ان سو رفتن
hedged در رفتن
break loose در رفتن
to peter out پس رفتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com