English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
English Persian
pocket پیش رفتگی خط جبهه
pockets پیش رفتگی خط جبهه
Other Matches
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
huygen's principle قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
frontages ملوان جبهه جبهه
frontage ملوان جبهه جبهه
rear echelon قسمت عقب جبهه عقب جبهه
shrinkage اب رفتگی
erosion رفتگی
indenting تو رفتگی
dents تو رفتگی
denting تو رفتگی
depression تو رفتگی
dented تو رفتگی
depressions تو رفتگی
dent تو رفتگی
indent تو رفتگی
undermining by water اب رفتگی کف
indents تو رفتگی
intromission تو رفتگی
paddywhack از جا در رفتگی
ingoing [تو رفتگی در و پنجره]
luxation در رفتگی استخوان
niches تو رفتگی در دیوار
niche تو رفتگی در دیوار
juts پیش رفتگی
protrusion پیش رفتگی
protrusions پیش رفتگی
ire از جادر رفتگی
dint تور رفتگی
dint تو رفتگی گودی
discoloration رنگ رفتگی
lie-by تو رفتگی دیوار
jutted پیش رفتگی
jut پیش رفتگی
loss هدر رفتگی
ingo [تو رفتگی در و پنجره]
fluxion خون رفتگی
franticness ازجادر رفتگی
chafing پوست رفتگی
chafes پوست رفتگی
chafe پوست رفتگی
excoriation پوست رفتگی
submersion فرو رفتگی در زیر اب
sinkage درجه فرو رفتگی
corrosion رفتگی زنگ زدگی
atrophied تحلیل رفتگی اتروفی
atrophies تحلیل رفتگی اتروفی
atrophying تحلیل رفتگی اتروفی
to push out پیش رفتگی داشتن
luxation در رفتگی مفصل استخوان
depressions فرو رفتگی موضعی
depression فرو رفتگی موضعی
atrophy تحلیل رفتگی اتروفی
sags فرو رفتگی شکم دادگی
depigmentation بیرنگ شدگی رنگ رفتگی
gall زخم پوست رفتگی ساییدگی
galls زخم پوست رفتگی ساییدگی
jog جلو امدگی یاعقب رفتگی
jogged جلو امدگی یاعقب رفتگی
jogging جلو امدگی یاعقب رفتگی
jogs جلو امدگی یاعقب رفتگی
sag فرو رفتگی شکم دادگی
sagged فرو رفتگی شکم دادگی
flanked جبهه
flanking جبهه
flank جبهه
front view جبهه
vaward جبهه
face جبهه
sinciput جبهه
fronting جبهه
deploys جبهه
fanades جبهه
facades جبهه
deploying جبهه
facade جبهه
deploy جبهه
faces جبهه
front جبهه
pins and needles احساس مورمور در اثر خواب رفتگی
strains در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
strain در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
warmfront جبهه گرم
line replacement تعویض خط جبهه
out of line خارج از خط جبهه
front جبهه هوا
tympanon جبهه کلیسا
superficies نما جبهه
tympan جبهه کلیسا
popular front جبهه ملی
fronting جبهه هوا
tympanum جبهه کلیسا
water front جبهه رطوبتی
frontages عرض جبهه
penetration نفوذ در جبهه
frontage عرض جبهه
liner سرباز خط جبهه
liners سرباز خط جبهه
battle line خط جبهه ناوها
split از جبهه دورافتادن
lines جبهه جنگ
wave front جبهه موج
line جبهه جنگ
front lines خط مقدم جبهه
wave front جبهه امواج رادیویی
in other sectors در قسمتهای دیگر جبهه
frontogenesis ایجاد جبهه واحد
front lines خطوط جلو جبهه
linesman سربازخط جبهه خط بان
cold fronts جبهه هوای سرد
linesmen سربازخط جبهه خط بان
popular front جبهه خلق ملی
cold front جبهه هوای سرد
warm front جبهه هوای گرم
fronting منادی جبهه جنگ
warm fronts جبهه هوای گرم
front منادی جبهه جنگ
lateral control کنترل در عرض جبهه
altar-niche [تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.]
strongside مربوط به جبهه قوی زمین
prevent defence جبهه دفاعی با استفاده از نفراضافی
limited objective هدف نزدیک به جبهه دشمن
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
extended defense پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
lateral افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
frontolysis زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
orthograph تصویر جبهه ساختمان با خط ها و گوشههای راست
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
rimrock صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
d , top concept تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
guerillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
strong side سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
I had pins and needles in my legs. ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
to have pins and needles مور مور کردن [در اثر خواب رفتگی]
ground section بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
mach stem جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com