English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
Other Matches
epitomist شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
abstracter خلاصه نویس دزد
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
briefer خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
digests خلاصه کردن و شدن خلاصه
digest خلاصه کردن و شدن خلاصه
digesting خلاصه کردن و شدن خلاصه
digested خلاصه کردن و شدن خلاصه
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
outlined خلاصه خلاصه کردن
outlines خلاصه خلاصه کردن
outlining خلاصه خلاصه کردن
outline خلاصه خلاصه کردن
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
addersser or or نامه نویس عریضه نویس
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
foreshortened خلاصه کردن
summarized خلاصه کردن
epitomized خلاصه کردن
epitomizes خلاصه کردن
summarize خلاصه کردن
abstracting خلاصه کردن
foreshorten خلاصه کردن
epitomising خلاصه کردن
summarizes خلاصه کردن
epitomises خلاصه کردن
epitomised خلاصه کردن
epitomize خلاصه کردن
abstract خلاصه کردن
epitomizing خلاصه کردن
condensing خلاصه کردن
synopsize خلاصه کردن
summarised خلاصه کردن
summarising خلاصه کردن
condense خلاصه کردن
summarises خلاصه کردن
foreshortens خلاصه کردن
abstracts خلاصه کردن
condenses خلاصه کردن
summarizing خلاصه کردن
version نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
versions نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
briefer دستور خلاصه کردن
to make a long story short <idiom> خلاصه کردن قصه
abbreviates مختصرکردن خلاصه کردن
condensible قابل خلاصه کردن
briefest دستور خلاصه کردن
to take notes of خلاصه نویسی کردن از
brief دستور خلاصه کردن
abbreviating مختصرکردن خلاصه کردن
briefed دستور خلاصه کردن
abbreviate مختصرکردن خلاصه کردن
run-throughs بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run through بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
run-through بسرعت خرج و تلف کردن خلاصه کردن
abstract a deed قباله ایی را خلاصه کردن
cut down خلاصه کردن تقلیل دادن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
minute پیش نویس کردن
endorsing پشت نویس کردن
drafts پیش نویس کردن
drafted پیش نویس کردن
endorses پشت نویس کردن
endorsed پشت نویس کردن
endorse پشت نویس کردن
to make a minute of پیش نویس کردن
draft پیش نویس کردن
condensing منقبض کردن مختصرومفیدکردن خلاصه کردن
condense منقبض کردن مختصرومفیدکردن خلاصه کردن
condenses منقبض کردن مختصرومفیدکردن خلاصه کردن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
draft تهیه کردن پیش نویس
drafted تهیه کردن پیش نویس
drafts تهیه کردن پیش نویس
briefings جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
briefing جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
draft اماده کردن
preparations اماده کردن
drafted اماده کردن
preparation اماده کردن
supplied اماده کردن
prepare اماده کردن
preparing اماده کردن
prepares اماده کردن
prime اماده کردن
primes اماده کردن
accommodates اماده کردن
accommodated اماده کردن
make ready اماده کردن
belay اماده کردن
primed اماده کردن
unlimber اماده کردن
drafts اماده کردن
supply اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
pre treatment اماده کردن
to string up اماده کردن
harnessing اماده کردن
provides اماده کردن
supplying اماده کردن
confect اماده کردن
readying اماده کردن
setting up اماده کردن
ready اماده کردن
sets اماده کردن
readied اماده کردن
provide اماده کردن
readies اماده کردن
harnessed اماده کردن
harness اماده کردن
set اماده کردن
get ready اماده کردن
pamphleteers جزوه نویس رساله نویسی کردن
historify مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
pamphleteer جزوه نویس رساله نویسی کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
forearm قبلا اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
to fit with اماده کردن برای
geared کردن اماده کارکردن
do up اماده استفاده کردن
gears کردن اماده کارکردن
knock up سردستی اماده کردن
fitting out اماده کردن ناو
trains اماده کردن اسب
knock-ups سردستی اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
train اماده کردن اسب
trained اماده کردن اسب
gear کردن اماده کارکردن
forespeak قبلا اماده کردن
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
compressing خلاصه کردن متراکم کردن
compresses خلاصه کردن متراکم کردن
compress خلاصه کردن متراکم کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
spot کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
spots کشف کردن اماده پرداخت
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com