English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (38 milliseconds)
English Persian
to make up to any one پیش کسی خود شیرینی کردن
Search result with all words
ingratiate خود شیرینی کردن
ingratiated خود شیرینی کردن
ingratiates خود شیرینی کردن
ingratiating خود شیرینی کردن
puff paste نان شیرینی پف کردن
suck up to some one پیش کسی خود شیرینی کردن پیش کسی چاپلوسی کردن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to pick thanks خود شیرینی کردن
polish the apple <idiom> خود شیرینی کردن ،لعاب دادن به کسی
shine up to <idiom> خود شیرینی کردن
to curry favour [British E] /favor [American E] with somebody برای کسی خود شیرینی کردن
to crawl to somebody برای کسی خود شیرینی کردن
to smarm over somebody برای کسی خود شیرینی کردن
Other Matches
patisseries شیرینی
sugar شیرینی
goodies شیرینی
confetti شیرینی
nicy شیرینی
confections شیرینی
patisserie شیرینی
loveliness شیرینی
sweetness شیرینی
sweet stuff شیرینی
lolipops شیرینی
goody شیرینی
saccharinity شیرینی
sugars شیرینی
sweetmeat شیرینی
pastry شیرینی
love liness شیرینی
amiability or amiableness شیرینی
pastries شیرینی
melodiousness شیرینی
sugar candy شیرینی
mellifluence شیرینی
amiability شیرینی
bonbon شیرینی
confection شیرینی
marzipan شیرینی
cracker یکجور شیرینی
confectioner شیرینی فروش
corn ball شیرینی چس فیل
crackers یکجور شیرینی
ingratiation خود شیرینی
custard pie یکجور شیرینی
confectioners شیرینی فروش
elecampane نوعی شیرینی
wafers شیرینی پنجرهای
wafer شیرینی پنجرهای
cooky شیرینی خشک
puff pastry شیرینی پفکی
bakemeat نان شیرینی
cookies شیرینی خشک
cooky شیرینی بیسکویت
cookies شیرینی بیسکویت
sweet tooth علاقمند به شیرینی
sugared شیرینی زده
costs arabicus قسط شیرینی
confectionary شیرینی سازی
freshness شیرینی بی نمکی
kissing comfit شیرینی معطر
sweetmeat شیرینی جات
sweet tooth شیرینی دوست
tuck شیرینی مربا
cookie شیرینی بیسکویت
blintz نوعی شیرینی
blintze نوعی شیرینی
box suitmeats جعبه شیرینی
cookie شیرینی خشک
baked meat نان شیرینی
tucking شیرینی مربا
tucks شیرینی مربا
pasted نوعی شیرینی چسباندن
insinuator خود شیرینی کننده
kuchen نان شیرینی کاکائودار
insinuative مبنی بر خود شیرینی
ingratiatingly ازراه خود شیرینی
pastes نوعی شیرینی چسباندن
marshmallow نوعی شیرینی خمیرمانند
confectionery صنعت شیرینی سازی
patisserie مغازهی شیرینی پزی
douceur شیرینی وفرافت رفتار
pasting نوعی شیرینی چسباندن
patisseries مغازهی شیرینی پزی
pasties شیرینی میوه دار
marshmallows نوعی شیرینی خمیرمانند
french pastry شیرینی اردینه فرانسوی
pasty شیرینی میوه دار
buttercups نوعی شیرینی کوچک
mint شیرینی معطر با نعناع
confectionary شیرینی ساز قنادی
nougat شیرینی بادام دار
bagel نان شیرینی حلقوی
marchpane نان شیرینی بادامی
ratafia نان شیرینی بادامی
minted شیرینی معطر با نعناع
paste نوعی شیرینی چسباندن
ratafee نان شیرینی بادامی
minting شیرینی معطر با نعناع
Too much sweetnes cloys. شیرینی زیاد دل را می زند
mints شیرینی معطر با نعناع
to have a sweet tooth شیرینی دوست بودن
buttercup نوعی شیرینی کوچک
tart نان شیرینی مربایی
tarts نان شیرینی مربایی
sweetshop شیرینی فروشی قنادی
fondant شیرینی ای که در دهان اب میشود
fondants شیرینی ای که در دهان اب میشود
custard یکجور شیرینی یا فرنی
doughboy نان شیرینی میوه دار
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
elf dock شیرینی که اززنجبیل شامی سازند
Wont you have sweets (candies) شیرینی میل نمی کنید ؟
puff pastry شیرینی دارای خامهی پف کرده
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
croissants نان شیرینی هلالی شکل
bakeries دکان نانوایی یا شیرینی پزی
bakery دکان نانوایی یا شیرینی پزی
frosting رویه خامهای کیک یا شیرینی
floating island جزیره شناور ومصنوعی شیرینی
pastil قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
She is fond of sweet things. از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
brownies یکنوع نان شیرینی میوه دار
pastilles قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
brownie یکنوع نان شیرینی میوه دار
patties نان شیرینی میوه داریاگوشت دار
pastille قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
sweethearts نوعی نان شیرینی بشکل قلب
limonene هیدروکربن شیرینی بفرمول 61H 01C
pastile قرص دارویی که روی ان شیرینی باشد
doughnut نان شیرینی گرد ومانند حلقه
girgerbread نوعی نان شیرینی که زنجبیل دارد
shortening روغن ترد کننده شیرینی وغیره
patty نان شیرینی میوه داریاگوشت دار
cybercafe نیز قهوه و شیرینی در آن موجود است
pattie نان شیرینی میوه داریاگوشت دار
sweetheart نوعی نان شیرینی بشکل قلب
marsh mallow یکجور شیرینی که از ریشه خطمی میسازند
doughnuts نان شیرینی گرد ومانند حلقه
icing شکر و تخم مرغ روی شیرینی
Christmas cookie [American] شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
jelly roll نان شیرینی ژله دار ولوله کرده
pastries کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
Christmas biscuit [British] شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
pastry کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
gingersnap نوعی نان شیرینی ترد زنجبیل دار
lachryma christi باده سرخ و شیرینی که درجنوب درست می کنند
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
caramel یکجور شیرینی مرکب از قند وشیره ومیوه تافی
colas ماده شیرینی که از برگ ومیوه کولا گرفته میشود
lollipop اب نبات یا شیرینی که در سرچوب نصب شده وبچه ها انرامیمکند
apple fritters [British English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
lollipops اب نبات یا شیرینی که در سرچوب نصب شده وبچه ها انرامیمکند
caramels یکجور شیرینی مرکب از قند وشیره ومیوه تافی
ingratiatory طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
cola ماده شیرینی که از برگ ومیوه کولا گرفته میشود
lollypop اب نبات یا شیرینی که در سرچوب نصب شده وبچه ها انرامیمکند
sago شیرینی که با نشاسته ساگو تهیه شود پنیر خرما
apple beignets [American English] قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
macaroon نان شیرینی مرکب از شکر وزرده تخم مرغ و بادام
macaroons نان شیرینی مرکب از شکر وزرده تخم مرغ و بادام
mousses خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
mousse خامه زده که شیرینی بان سردمی کنندیا افسرده شود
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
muffins نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
muffin نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
hundreds and thousands یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود
fish cake نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
meringues سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
meringue سفیده تخم مرغ وشکر که روی شیرینی وکیک میگذارند نوعی کیک میوه دار
griddle cake نوعی نان شیرینی پهن ونازک که دو طرفش را روی اهن کلوچه پزی سرخ میکنند
she smiled sweetly لبخند یا تبسم شیرینی داشت شیرین لبخند میزد
insinuative smile لبخندی که برای خود شیرینی یا خود جا کنی باشد
bulls eye عدسی نیم گرد یکجور شیرینی گرد
eclair شیرینی خامه دار و بستنی دار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com