Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
value cost contract
پیمان بستن با قیمتهای پایه
Other Matches
covenant
پیمان بستن
covenants
پیمان بستن
to pawn one's word
پیمان بستن
contract
: پیمان بستن
capitulates
پیمان تسلیم بستن
capitulated
پیمان تسلیم بستن
capitulate
پیمان تسلیم بستن
pact
معاهده پیمان بستن
capitulating
پیمان تسلیم بستن
pacts
معاهده پیمان بستن
stipulate
پیمان بستن تصریح کردن
promise
قول دادن پیمان بستن
promises
قول دادن پیمان بستن
stipulating
پیمان بستن تصریح کردن
to plight oneself to a person
پیمان نامزدی با کسی بستن
stipulates
پیمان بستن تصریح کردن
contract
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
handfast
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
trussing
پایه زدن بستن
trusses
پایه زدن بستن
truss
پایه زدن بستن
trussed
پایه زدن بستن
brucsels treaty organization
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
whole prices
قیمتهای عمده
relative prices
قیمتهای نسبی
market prices
قیمتهای بازار
official prices
قیمتهای رسمی
distorted prices
قیمتهای تحریف شده
guaranteed prices
قیمتهای تضمین شده
concordat
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
index of wholesale prices
شاخص قیمتهای عمده فروشی
market prices
قیمتهای تعیین شده در بازار
price support system
نظام قیمتهای حمایت شده
index of retail prices
شاخص قیمتهای خرده فروشی
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
effective demand
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
escalation
مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
hatch beam
پایه دریچه پایه دهلیز
base width
عرض پایه پهنای پایه
To be out to do some thing .
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
decimals
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
base piece
پایه پایه استقرار
socle
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
troth
پیمان
confederates
هم پیمان
pacts
پیمان
pact
پیمان
lague
پیمان
testament
پیمان
testaments
پیمان
confederate
هم پیمان
contract
پیمان
treaties
پیمان
in league
هم پیمان
federate
هم پیمان
federated
هم پیمان
federates
هم پیمان
league
پیمان
federating
هم پیمان
leagues
پیمان
allying
هم پیمان
covenant
پیمان
compact
پیمان
obstriction
پیمان
acted
پیمان
compacting
پیمان
agreements
پیمان
agreement
پیمان
compacts
پیمان
oaths
پیمان
act
پیمان
vows
پیمان
vowing
پیمان
vowed
پیمان
vow
پیمان
ally
هم پیمان
covenants
پیمان
oath
پیمان
handing
پیمان
compacted
پیمان
hand
پیمان
allegiant
هم پیمان
deed of covenant
پیمان
promises
پیمان
promise
پیمان
treaty
پیمان
avowing
پیمان
avow
پیمان
allied
هم پیمان
compaction
پیمان
avows
پیمان
convenant
پیمان
contract
کنترات پیمان .
peace pact
پیمان صلح
locarno treaty
پیمان لوکارنو
reneger
پیمان شکن
perfidy
پیمان شکنی
warsaw treaty
پیمان ورشو
renewal of the convention
تجدید پیمان
contractors
پیمان کار
written contract
پیمان نامه
contractor
پیمان کار
warlock
پیمان شکن
compacted
پیمان معاهده
compacting
پیمان معاهده
compacts
پیمان معاهده
allied
کشورهای هم پیمان
compact
پیمان معاهده
nonaligned
ناهم پیمان
faiths
دین پیمان
dunkrik treaty
پیمان دونکرک
faith
دین پیمان
purchase notice agreements
پیمان خرید
perfidious
پیمان شکن
perfidiousness
پیمان شکنی
treason
پیمان شکنی
abjurer or abjuror
پیمان شکن
handfast
پیمان عروسی
offensive alliance
پیمان تهاجمی
conspires
هم پیمان شدن
accords
مصالحه پیمان
conspired
هم پیمان شدن
conspire
هم پیمان شدن
to give ones faith
پیمان دادن
tripartite pact
پیمان سه جانبه
accord
مصالحه پیمان
perjured
پیمان شکن
affiance
پیمان ازدواج
concord
یکجوری پیمان
abjuration
پیمان شکنی
accorded
مصالحه پیمان
violation
پیمان شکنی
violaor
پیمان شکن
conspiring
هم پیمان شدن
treaty
قرارداد پیمان نظامی
Old Testament
پیمان یا وصیت قدیم
forswearing
پیمان شکنی یانقض
confederacy
ایالات هم پیمان هم پیمانی
quadruple pact
پیمان چهار جانبه
forswears
پیمان شکنی یانقض
to stand in with any one
با کسی هم پیمان بودن
Bilateral contract.
پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
pact of non aggression
پیمان عدم تجاوز
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
casus fofderis
سبب انعقاد پیمان
contractor plant
کارخانه پیمان کار
casus fofderis
هدف انعقاد پیمان
cento
سازمان پیمان مرکزی
to pledge one's word
قول یا پیمان دادن
forswore
پیمان شکنی کرد
brian kellogg
پیمان بریان کلوگ
treaties
قرارداد پیمان نظامی
contracting officer
افسر متصدی پیمان
forswear
پیمان شکنی یانقض
pacific security pact
پیمان امنیت پاسفیک
allied headquarters
قرارگاه کشورهای هم پیمان
adhesion
الحاق دولتی به یک پیمان
promise of marriage
قول یا پیمان عروسی
alliances
پیمان بین دول
alliance
پیمان بین دول
nato forces
نیروهای پیمان ناتو
convention
پیمان نامه انجمن
conventions
پیمان نامه انجمن
locarno treaty
پیمان منعقدبین المان
to fly away from an agreement
پیمان شکنی کردن
to forswear oneself
پیمان شکنی کردن
perfidiously
ازروی پیمان شکنی
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
confederacies
ایالات هم پیمان هم پیمانی
to keep to one's word
درست پیمان بودن
accorded
پیمان غیررسمی بین المللی
to vow
عهد کردن
[پیمان دادن]
accords
پیمان غیررسمی بین المللی
league
هم پیمان شدن گروه ورزشی
treaties
قرار داد پیمان نامه
north atlantic treaty organization (nato
سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
they are sworn frends
با هم پیمان دوستی بسته اند
treaty
قرار داد پیمان نامه
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
to forfeit ones word
پیمان پکستن بدقول درامدن
leagues
هم پیمان شدن گروه ورزشی
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
accord
پیمان غیررسمی بین المللی
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
hagiographa
بخش سوم کتاب پیمان کهن
privity in contract
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
abjuratory
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
NATO
مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
seato forces
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
eastern european mutual assisstance trea
پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
rio treaty
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
north atlantic treaty organization (nato
پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
obstructing
بستن
freeze
یخ بستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com