English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
purchase notice agreements پیمان خرید
Search result with all words
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
Other Matches
brucsels treaty organization سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
order خرید سفارش خرید
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
treaty پیمان
promise پیمان
promises پیمان
vows پیمان
vowing پیمان
vowed پیمان
compaction پیمان
troth پیمان
compact پیمان
compacted پیمان
compacting پیمان
compacts پیمان
allegiant هم پیمان
vow پیمان
treaties پیمان
allied هم پیمان
pacts پیمان
leagues پیمان
confederate هم پیمان
confederates هم پیمان
acted پیمان
pact پیمان
allying هم پیمان
ally هم پیمان
oaths پیمان
league پیمان
federating هم پیمان
oath پیمان
avow پیمان
avowing پیمان
agreements پیمان
agreement پیمان
federate هم پیمان
federated هم پیمان
federates هم پیمان
act پیمان
testament پیمان
covenants پیمان
covenant پیمان
hand پیمان
handing پیمان
lague پیمان
convenant پیمان
in league هم پیمان
testaments پیمان
contract پیمان
avows پیمان
deed of covenant پیمان
obstriction پیمان
concord یکجوری پیمان
abjuration پیمان شکنی
perfidious پیمان شکن
allied کشورهای هم پیمان
reneger پیمان شکن
faiths دین پیمان
faith دین پیمان
perjured پیمان شکن
handfast پیمان عروسی
renewal of the convention تجدید پیمان
dunkrik treaty پیمان دونکرک
perfidy پیمان شکنی
offensive alliance پیمان تهاجمی
conspiring هم پیمان شدن
conspires هم پیمان شدن
conspired هم پیمان شدن
conspire هم پیمان شدن
peace pact پیمان صلح
perfidiousness پیمان شکنی
locarno treaty پیمان لوکارنو
violaor پیمان شکن
abjurer or abjuror پیمان شکن
to give ones faith پیمان دادن
compacted پیمان معاهده
accorded مصالحه پیمان
covenant پیمان بستن
compacting پیمان معاهده
compacts پیمان معاهده
accords مصالحه پیمان
warsaw treaty پیمان ورشو
to pawn one's word پیمان بستن
written contract پیمان نامه
contractors پیمان کار
contract کنترات پیمان .
tripartite pact پیمان سه جانبه
warlock پیمان شکن
violation پیمان شکنی
nonaligned ناهم پیمان
contract : پیمان بستن
contractor پیمان کار
covenants پیمان بستن
affiance پیمان ازدواج
compact پیمان معاهده
treason پیمان شکنی
accord مصالحه پیمان
brian kellogg پیمان بریان کلوگ
pact of non aggression پیمان عدم تجاوز
perfidiously ازروی پیمان شکنی
cento سازمان پیمان مرکزی
to pledge one's word قول یا پیمان دادن
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
to stand in with any one با کسی هم پیمان بودن
treaties قرارداد پیمان نظامی
pact معاهده پیمان بستن
perjurious ناشی از پیمان شکنی
casus fofderis هدف انعقاد پیمان
casus fofderis سبب انعقاد پیمان
pacific security pact پیمان امنیت پاسفیک
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
to forswear oneself پیمان شکنی کردن
treaty قرارداد پیمان نظامی
capitulating پیمان تسلیم بستن
Bilateral contract. پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
confederacy ایالات هم پیمان هم پیمانی
confederacies ایالات هم پیمان هم پیمانی
quadruple pact پیمان چهار جانبه
to keep to one's word درست پیمان بودن
allied headquarters قرارگاه کشورهای هم پیمان
locarno treaty پیمان منعقدبین المان
nato forces نیروهای پیمان ناتو
contracting officer افسر متصدی پیمان
pacts معاهده پیمان بستن
contractor plant کارخانه پیمان کار
to fly away from an agreement پیمان شکنی کردن
forswearing پیمان شکنی یانقض
forswore پیمان شکنی کرد
capitulates پیمان تسلیم بستن
capitulated پیمان تسلیم بستن
capitulate پیمان تسلیم بستن
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
alliances پیمان بین دول
alliance پیمان بین دول
forswear پیمان شکنی یانقض
adhesion الحاق دولتی به یک پیمان
forswears پیمان شکنی یانقض
conventions پیمان نامه انجمن
convention پیمان نامه انجمن
promise قول دادن پیمان بستن
stipulates پیمان بستن تصریح کردن
value cost contract پیمان بستن با قیمتهای پایه
to strike hands دست پیمان بهم دادن
stipulate پیمان بستن تصریح کردن
north atlantic treaty organization (nato سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
treaty قرار داد پیمان نامه
treaties قرار داد پیمان نامه
promises قول دادن پیمان بستن
stipulating پیمان بستن تصریح کردن
in treaty مشغول مذاکره و عقد پیمان
league هم پیمان شدن گروه ورزشی
accord پیمان غیررسمی بین المللی
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
to forfeit ones word پیمان پکستن بدقول درامدن
to enter into an agreement پیمان یا قراردادی منعقد کردن
leagues هم پیمان شدن گروه ورزشی
to vow عهد کردن [پیمان دادن]
accords پیمان غیررسمی بین المللی
to plight oneself to a person پیمان نامزدی با کسی بستن
accorded پیمان غیررسمی بین المللی
hagiographa بخش سوم کتاب پیمان کهن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
bond servant زر خرید
bondwoman زن زر خرید
purchasing خرید
shopping خرید
procurement خرید
buying خرید
underwrites خرید
underwritten خرید
purchased خرید
underwrite خرید
purchase خرید
buy خرید
buys خرید
underwriting خرید
purchases خرید
underwrote خرید
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
NATO مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
seato forces نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
procurement cycle دوره خرید
purchase order سفارش خرید
futures exchange خرید اتی
purchase notice agreements قراردادهای خرید
purchase order دستور خرید
purchasable باب خرید
purchasing officer مامور خرید
impulse buying خرید بی مقدمه
redemption yield بازده خرید
regional purchase خرید محلی
corners خرید یکجا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com