English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
English Persian
dunkrik treaty پیمان دونکرک
Other Matches
brucsels treaty organization سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
act پیمان
acted پیمان
oath پیمان
oaths پیمان
ally هم پیمان
allying هم پیمان
pact پیمان
pacts پیمان
agreement پیمان
allied هم پیمان
avow پیمان
avowing پیمان
avows پیمان
federate هم پیمان
federated هم پیمان
federates هم پیمان
federating هم پیمان
league پیمان
leagues پیمان
confederate هم پیمان
confederates هم پیمان
in league هم پیمان
lague پیمان
obstriction پیمان
troth پیمان
deed of covenant پیمان
convenant پیمان
agreements پیمان
treaties پیمان
treaty پیمان
allegiant هم پیمان
compaction پیمان
handing پیمان
compacts پیمان
promises پیمان
testament پیمان
promise پیمان
vow پیمان
vowed پیمان
testaments پیمان
vows پیمان
covenants پیمان
contract پیمان
compacted پیمان
vowing پیمان
covenant پیمان
compacting پیمان
hand پیمان
compact پیمان
perjured پیمان شکن
contract کنترات پیمان .
written contract پیمان نامه
abjuration پیمان شکنی
contract : پیمان بستن
warlock پیمان شکن
warsaw treaty پیمان ورشو
violaor پیمان شکن
peace pact پیمان صلح
locarno treaty پیمان لوکارنو
accords مصالحه پیمان
perfidiousness پیمان شکنی
perfidy پیمان شکنی
purchase notice agreements پیمان خرید
reneger پیمان شکن
covenant پیمان بستن
accorded مصالحه پیمان
to give ones faith پیمان دادن
offensive alliance پیمان تهاجمی
to pawn one's word پیمان بستن
covenants پیمان بستن
tripartite pact پیمان سه جانبه
handfast پیمان عروسی
affiance پیمان ازدواج
abjurer or abjuror پیمان شکن
nonaligned ناهم پیمان
allied کشورهای هم پیمان
contractor پیمان کار
conspiring هم پیمان شدن
conspires هم پیمان شدن
conspired هم پیمان شدن
faith دین پیمان
perfidious پیمان شکن
conspire هم پیمان شدن
compact پیمان معاهده
compacting پیمان معاهده
compacts پیمان معاهده
renewal of the convention تجدید پیمان
concord یکجوری پیمان
accord مصالحه پیمان
contractors پیمان کار
faiths دین پیمان
treason پیمان شکنی
violation پیمان شکنی
compacted پیمان معاهده
perfidiously ازروی پیمان شکنی
Bilateral contract. پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
to forswear oneself پیمان شکنی کردن
pact of non aggression پیمان عدم تجاوز
pacific security pact پیمان امنیت پاسفیک
to stand in with any one با کسی هم پیمان بودن
perjurious ناشی از پیمان شکنی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
quadruple pact پیمان چهار جانبه
to pledge one's word قول یا پیمان دادن
to fly away from an agreement پیمان شکنی کردن
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
to keep to one's word درست پیمان بودن
forswore پیمان شکنی کرد
convention پیمان نامه انجمن
confederacy ایالات هم پیمان هم پیمانی
adhesion الحاق دولتی به یک پیمان
contracting officer افسر متصدی پیمان
forswear پیمان شکنی یانقض
cento سازمان پیمان مرکزی
casus fofderis هدف انعقاد پیمان
treaties قرارداد پیمان نظامی
forswearing پیمان شکنی یانقض
casus fofderis سبب انعقاد پیمان
brian kellogg پیمان بریان کلوگ
forswears پیمان شکنی یانقض
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
allied headquarters قرارگاه کشورهای هم پیمان
treaty قرارداد پیمان نظامی
confederacies ایالات هم پیمان هم پیمانی
capitulated پیمان تسلیم بستن
capitulate پیمان تسلیم بستن
locarno treaty پیمان منعقدبین المان
nato forces نیروهای پیمان ناتو
capitulates پیمان تسلیم بستن
capitulating پیمان تسلیم بستن
conventions پیمان نامه انجمن
pacts معاهده پیمان بستن
alliances پیمان بین دول
alliance پیمان بین دول
pact معاهده پیمان بستن
contractor plant کارخانه پیمان کار
treaty قرار داد پیمان نامه
to vow عهد کردن [پیمان دادن]
accords پیمان غیررسمی بین المللی
treaties قرار داد پیمان نامه
league هم پیمان شدن گروه ورزشی
leagues هم پیمان شدن گروه ورزشی
value cost contract پیمان بستن با قیمتهای پایه
north atlantic treaty organization (nato سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
in treaty مشغول مذاکره و عقد پیمان
stipulating پیمان بستن تصریح کردن
accorded پیمان غیررسمی بین المللی
stipulate پیمان بستن تصریح کردن
stipulates پیمان بستن تصریح کردن
promises قول دادن پیمان بستن
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
to forfeit ones word پیمان پکستن بدقول درامدن
promise قول دادن پیمان بستن
to enter into an agreement پیمان یا قراردادی منعقد کردن
to plight oneself to a person پیمان نامزدی با کسی بستن
to strike hands دست پیمان بهم دادن
accord پیمان غیررسمی بین المللی
hagiographa بخش سوم کتاب پیمان کهن
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
seato forces نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
NATO مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
eastern european mutual assisstance trea پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
rio treaty پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
north atlantic treaty organization (nato پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
to perjure oneself پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
marriage ازدواج پیمان ازدواج
marriages ازدواج پیمان ازدواج
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com