Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
to plight oneself to a person
پیمان نامزدی با کسی بستن
Search result with all words
handfast
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
Other Matches
covenant
پیمان بستن
contract
: پیمان بستن
covenants
پیمان بستن
to pawn one's word
پیمان بستن
capitulates
پیمان تسلیم بستن
capitulate
پیمان تسلیم بستن
pact
معاهده پیمان بستن
pacts
معاهده پیمان بستن
capitulated
پیمان تسلیم بستن
capitulating
پیمان تسلیم بستن
promise
قول دادن پیمان بستن
value cost contract
پیمان بستن با قیمتهای پایه
promises
قول دادن پیمان بستن
stipulating
پیمان بستن تصریح کردن
stipulates
پیمان بستن تصریح کردن
stipulate
پیمان بستن تصریح کردن
contract
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
brucsels treaty organization
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
despousation
نامزدی
bethrothal
نامزدی
betrothal
نامزدی
candidacy
نامزدی
affiance
نامزدی
betrothals
نامزدی
espousal
نامزدی
engagement
نامزدی
betrothment
نامزدی
trothplight
نامزدی
troth
نامزدی
engagements
نامزدی
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن نامزدی
nominations
تعیین نامزدی
nomination
تعیین نامزدی
tryst
میعادگاه نامزدی
candidature
نامزدی داوطلبی
trysts
میعادگاه نامزدی
engagements
نامزدی شغل
engagement
نامزدی شغل
bespoken
نامزدی نامزد شده
bespoke
نامزدی نامزد شده
to break
[off]
an engagement
نامزدی را نقض کردن
wedding rings
حلقه انگشتری نامزدی یاعروسی
betroth
مراسم نامزدی بعمل اوردن
to break off one's engagement
نامزدی خود را نقض کردن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
To be out to do some thing .
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
avow
پیمان
compaction
پیمان
compact
پیمان
compacted
پیمان
obstriction
پیمان
compacts
پیمان
compacting
پیمان
avowing
پیمان
avows
پیمان
oaths
پیمان
oath
پیمان
contract
پیمان
convenant
پیمان
acted
پیمان
act
پیمان
treaties
پیمان
vow
پیمان
federates
هم پیمان
federated
هم پیمان
federate
هم پیمان
troth
پیمان
treaty
پیمان
promise
پیمان
promises
پیمان
allied
هم پیمان
federating
هم پیمان
league
پیمان
vowed
پیمان
vowing
پیمان
vows
پیمان
confederates
هم پیمان
confederate
هم پیمان
leagues
پیمان
allegiant
هم پیمان
hand
پیمان
pacts
پیمان
in league
هم پیمان
handing
پیمان
agreements
پیمان
testament
پیمان
testaments
پیمان
pact
پیمان
lague
پیمان
covenant
پیمان
covenants
پیمان
ally
هم پیمان
deed of covenant
پیمان
allying
هم پیمان
agreement
پیمان
treason
پیمان شکنی
peace pact
پیمان صلح
compacts
پیمان معاهده
conspiring
هم پیمان شدن
affiance
پیمان ازدواج
contract
کنترات پیمان .
abjurer or abjuror
پیمان شکن
purchase notice agreements
پیمان خرید
accords
مصالحه پیمان
offensive alliance
پیمان تهاجمی
conspire
هم پیمان شدن
conspired
هم پیمان شدن
handfast
پیمان عروسی
written contract
پیمان نامه
perjured
پیمان شکن
conspires
هم پیمان شدن
accord
مصالحه پیمان
violation
پیمان شکنی
accorded
مصالحه پیمان
concord
یکجوری پیمان
contractors
پیمان کار
contractor
پیمان کار
perfidiousness
پیمان شکنی
dunkrik treaty
پیمان دونکرک
perfidy
پیمان شکنی
locarno treaty
پیمان لوکارنو
nonaligned
ناهم پیمان
warsaw treaty
پیمان ورشو
tripartite pact
پیمان سه جانبه
warlock
پیمان شکن
violaor
پیمان شکن
reneger
پیمان شکن
renewal of the convention
تجدید پیمان
perfidious
پیمان شکن
to give ones faith
پیمان دادن
allied
کشورهای هم پیمان
compacting
پیمان معاهده
abjuration
پیمان شکنی
compacted
پیمان معاهده
compact
پیمان معاهده
faiths
دین پیمان
faith
دین پیمان
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
alliance
پیمان بین دول
adhesion
الحاق دولتی به یک پیمان
forswears
پیمان شکنی یانقض
forswearing
پیمان شکنی یانقض
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
forswear
پیمان شکنی یانقض
alliances
پیمان بین دول
perfidiously
ازروی پیمان شکنی
pact of non aggression
پیمان عدم تجاوز
Bilateral contract.
پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
treaty
قرارداد پیمان نظامی
promise of marriage
قول یا پیمان عروسی
allied headquarters
قرارگاه کشورهای هم پیمان
confederacy
ایالات هم پیمان هم پیمانی
pacific security pact
پیمان امنیت پاسفیک
to pledge one's word
قول یا پیمان دادن
confederacies
ایالات هم پیمان هم پیمانی
quadruple pact
پیمان چهار جانبه
treaties
قرارداد پیمان نظامی
to forswear oneself
پیمان شکنی کردن
to fly away from an agreement
پیمان شکنی کردن
to keep to one's word
درست پیمان بودن
locarno treaty
پیمان منعقدبین المان
conventions
پیمان نامه انجمن
forswore
پیمان شکنی کرد
to stand in with any one
با کسی هم پیمان بودن
contracting officer
افسر متصدی پیمان
contractor plant
کارخانه پیمان کار
casus fofderis
سبب انعقاد پیمان
casus fofderis
هدف انعقاد پیمان
nato forces
نیروهای پیمان ناتو
convention
پیمان نامه انجمن
brian kellogg
پیمان بریان کلوگ
cento
سازمان پیمان مرکزی
Old Testament
پیمان یا وصیت قدیم
league
هم پیمان شدن گروه ورزشی
leagues
هم پیمان شدن گروه ورزشی
accord
پیمان غیررسمی بین المللی
accorded
پیمان غیررسمی بین المللی
to strike hands
دست پیمان بهم دادن
to forfeit ones word
پیمان پکستن بدقول درامدن
accords
پیمان غیررسمی بین المللی
north atlantic treaty organization (nato
سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
to vow
عهد کردن
[پیمان دادن]
they are sworn frends
با هم پیمان دوستی بسته اند
treaty
قرار داد پیمان نامه
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
treaties
قرار داد پیمان نامه
to perform one's oromise
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
privity in contract
انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
abjuratory
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
hagiographa
بخش سوم کتاب پیمان کهن
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
seato forces
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
NATO
مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
eastern european mutual assisstance trea
پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
rio treaty
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
north atlantic treaty organization (nato
پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
cadging
بستن
corks
بستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com