English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
callous پینه خورده
engrained پینه خورده
Search result with all words
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
indurate پینه خورده کردن
inure or en پینه خورده کردن
sclerous متصلب پینه خورده
seared conscience وجدان پینه خورده
Other Matches
bunions پینه پا
callus پینه
bunnies پینه
bunny پینه
calluses پینه
bunion پینه پا
bunny rabbit پینه
bunny rabbits پینه
patched پینه دار
to p up پینه کردن
inurement پینه خوردگی
ladybeetle پینه دوز
lady clock پینه دوز
lady bug پینه دوز
callous پینه زدن
ladybugs پینه دوز
callose پینه دار
patchery پینه دوزی
induration پینه خوردگی
ladybug پینه دوز
cobbler پینه دوز
cobblers پینه دوز
sitfast پینه در پشت اسب
soutar کفاش پینه دوز
revamps وصله پینه کردن
revamped وصله پینه کردن
revamping وصله پینه کردن
callus پینه استخوانی گیاه
calluses پینه استخوانی گیاه
souter کفاش پینه دوز
revamp وصله پینه کردن
mending وصله پینه شدنی
cobble سنگ فرش کردن پینه دوزی
callosity سخت شدن یا پینه کردن پوست
cobbles سنگ فرش کردن پینه دوزی
clavus میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
irriguous اب خورده
eaten خورده
it was eaten خورده شد
little خورده
crossed out قلم خورده
corrosion خورده شدن
writhen تاب خورده
brushed شانه خورده
crackly چین خورده
hammer hard چکش خورده
fretted by rust زنگ خورده
folded picture تصویر تا خورده
crimpled چوروک خورده
distempered بهم خورده
dehiscent ترک خورده
corrodible خورده شدنی
jiggly تکان خورده
patsy فریب خورده
thrawart پیچ خورده
plicated چین خورده
tetched بهم خورده
teched بهم خورده
puckery چین خورده
symphsis عضوجوش خورده
stickit شکست خورده
twisty پیچ خورده
on oath قسم خورده
kinky پیچ خورده
kinky گره خورده
writhen پیچ خورده
worm eaten کرم خورده
vermiculate کرم خورده
maggoty کرم خورده
mildewy باد خورده
mussy بهم خورده
starveling گرسنگی خورده
conglomerate به هم جوش خورده
indisposed بهم خورده
stamped تمبر خورده
messy بهم خورده
cleft ترک خورده
clefts ترک خورده
clift ترک خورده
picked کلنگ خورده
worm-eaten کرم خورده
cancelled قلم خورده
deluded فریب خورده
kaput کاملا شک ست خورده
grubbiest کرم خورده
grubbier کرم خورده
underdogs سگ شکست خورده
grubby کرم خورده
underdog سگ شکست خورده
failures شکست خورده
failure شکست خورده
conglomerates به هم جوش خورده
turkey شکست خورده
turkeys شکست خورده
dislocated بهم خورده
moth-eaten بید خورده
wounding پیچ خورده
wounds پیچ خورده
belly pinched گرسنگی خورده
craven شکست خورده
wound پیچ خورده
butt welded از سر جوش خورده
eaten خورده شده
carious کرم خورده
aggresive خورده شده
withered چروک خورده
moth eaten بید خورده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
thraw پیچ خورده دررفته
common ashlar سنگ چکش خورده
beaten چکش خورده فرسوده
to be fooled فریب خورده بودن
rancid باد خورده فاسد
spun glass شیشه تاب خورده
chiselled چوب اسکنه خورده
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
chiseled چوب اسکنه خورده
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
impacted باهم جوش خورده
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
to be deluded فریب خورده بودن
weldment چیز جوش خورده
rolled profile نیمرخ نورد خورده
bound barrel لوله تاب خورده
chartered accountant حسابدار قسم خورده
patsy شخص گول خورده
deep dyed زیاد رنگ خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
interwrought بهم جوش خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
cut in چاک خورده شکافته
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
lost شکست خورده گمراه
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
grounded توپ به زمین خورده
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment قطعات بهم جوش خورده
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
gyrus برامدگی چین خورده مغز
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com