English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (3 milliseconds)
English Persian
he kept on speaking پیوسته سخن میگفت
Other Matches
he kept on talking همچنان سخن میگفت
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
away پیوسته بطور پیوسته
continous پیوسته
in connexion with پیوسته به
legato پیوسته
incessant پیوسته
allied پیوسته
never ceasing پیوسته
ceaselessly پیوسته
contiguous پیوسته
continued پیوسته
married پیوسته
uninterrupted پیوسته
on and on پیوسته
perpetually پیوسته
cohesive به هم پیوسته
for evermore پیوسته
conjoint پیوسته
coalescent پیوسته
coadunate پیوسته
for ever and aday پیوسته
everywhen پیوسته
alway پیوسته
affined پیوسته
attached پیوسته
ceaseless پیوسته
annexed پیوسته
incessantly پیوسته
cursive پیوسته
d. in پیوسته
eternal پیوسته
on end پیوسته
proximate پیوسته
burst پیوسته
bursts پیوسته
continuous پیوسته
non-stop پیوسته
round-the-clock پیوسته
concomitant پیوسته
continual پیوسته
syndetic پیوسته
unremittingly پیوسته
continuous paper کاغذ پیوسته
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
burst mode حالت پیوسته
continuous function تابع پیوسته
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous processing پردازش پیوسته
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous process فرایند پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
collateral measures اقدامت پیوسته
connected measures اقدامت پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
continuous variable متغیر پیوسته
insobriety شرب پیوسته
linked list لیست پیوسته
nid nod پیوسته جنبیدن
nid nod پیوسته جنباندن
compact بهم پیوسته
to whittle at پیوسته بریدن
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
symphsis عضو پیوسته
sympetalous پیوسته گلبرگ
sustained yield بازده پیوسته
inseparate بهم پیوسته
indiscrete بهم پیوسته
incessant drinking پیوسته گساری
end to end سرهم پیوسته
ex post بوقوع پیوسته
flow chip براده پیوسته
full time پیوسته کار
gamopetalous پیوسته گلبرگ
gamophyllous پیوسته برگ
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
without rest پیوسته لاینقطع
without intermission پیوسته لاینقطع
vicinal در همسایگی پیوسته
permanent water level تراز پیوسته اب
peal صدای پیوسته
accrete بهم پیوسته
forever جاویدان پیوسته
accretion رشد پیوسته
haunts پیوسته امدن به
adjoin پیوسته بودن
compacted بهم پیوسته
compacting بهم پیوسته
compacts بهم پیوسته
diligency کوشش پیوسته
whittle پیوسته کم کردن
contiguous همجوار پیوسته
adjoins پیوسته بودن
diligence کوشش پیوسته
collective بهم پیوسته
adjoined پیوسته بودن
peals صدای پیوسته
pealed صدای پیوسته
burster فرم پیوسته
haunt پیوسته امدن به
pealing صدای پیوسته
continuous error خطای پیوسته
continuous duty کار پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
continuous data دادههای پیوسته
against پیوسته مجاور
aggregate بهم پیوسته
aggregates بهم پیوسته
conjunct بهم پیوسته
connecting arrangement ترتیب پیوسته
continuate پیوسته بهم
to run on بهم پیوسته بودن
statement with debate بیانیه با بحث پیوسته
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
zigzag خطوط جناغی پیوسته
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
steady پیوسته ویکنواخت کردن
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to hang together باهم پیوسته یامتحدبودن
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
gamosepalous دارای کاسبرگ پیوسته
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
always پیوسته همه وقت
zigzags خطوط جناغی پیوسته
continuous forms فرم های پیوسته
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
continuous rating کار پیوسته اسمی
gamopetalous دارای گلبرگ پیوسته
continuous levelling تراز یابی پیوسته
gamophyllous دارای برگ پیوسته
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
indiscretely بطور بهم پیوسته
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
to move a bout پیوسته جای خود را تغییردادن
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
without interruption پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
linked pie/column graph نمودار گرد و ستونی پیوسته
full time پیوسته کاری تمام وقت
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
panoramically بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creeps تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creep تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
binders اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
binder اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
conurbation شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
conurbations شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com