Total search result: 201 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
uniterrupted |
پیوسته غیرمقطوع دایم |
|
|
Other Matches |
|
perpetual check |
کیش دایم |
convoy through escort |
ناواسکورت دایم |
priapism |
نعوظ دایم |
everchanging |
دایم التغییر |
permanent hardness of water |
سختی دایم اب |
jet set |
دایم در سفر و خوشی |
permanent change of station |
تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم |
indeterminately |
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع |
away |
پیوسته بطور پیوسته |
dunkrik treaty |
معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود |
cohesive |
به هم پیوسته |
perpetually |
پیوسته |
legato |
پیوسته |
on and on |
پیوسته |
on end |
پیوسته |
contiguous |
پیوسته |
ceaselessly |
پیوسته |
never ceasing |
پیوسته |
incessant |
پیوسته |
allied |
پیوسته |
in connexion with |
پیوسته به |
eternal |
پیوسته |
conjoint |
پیوسته |
coalescent |
پیوسته |
coadunate |
پیوسته |
cursive |
پیوسته |
d. in |
پیوسته |
everywhen |
پیوسته |
alway |
پیوسته |
affined |
پیوسته |
attached |
پیوسته |
ceaseless |
پیوسته |
annexed |
پیوسته |
incessantly |
پیوسته |
for ever and aday |
پیوسته |
for evermore |
پیوسته |
continous |
پیوسته |
continued |
پیوسته |
married |
پیوسته |
bursts |
پیوسته |
non-stop |
پیوسته |
burst |
پیوسته |
concomitant |
پیوسته |
continual |
پیوسته |
round-the-clock |
پیوسته |
continuous |
پیوسته |
proximate |
پیوسته |
uninterrupted |
پیوسته |
syndetic |
پیوسته |
unremittingly |
پیوسته |
collateral measures |
اقدامت پیوسته |
connected measures |
اقدامت پیوسته |
end to end |
سرهم پیوسته |
continuous function |
تابع پیوسته |
continuous paper |
کاغذ پیوسته |
continuous phase |
فاز پیوسته |
continuous process |
فرایند پیوسته |
continuous processing |
پردازش پیوسته |
continuous scrolling |
حرکت پیوسته |
continuous spectrum |
طیف پیوسته |
continuous tone |
اهنگ پیوسته |
continuous tone |
ته رنگ پیوسته |
continuous traffic line |
خط پیوسته امد و شد |
continuous variable |
متغیر پیوسته |
thereunto |
بضمیمیه ان پیوسته به ان |
linked list |
لیست پیوسته |
nid nod |
پیوسته جنبیدن |
nid nod |
پیوسته جنباندن |
compacted |
بهم پیوسته |
to whittle at |
پیوسته بریدن |
to be in a state of f. |
پیوسته درتغییربودن |
symphsis |
عضو پیوسته |
permanent water level |
تراز پیوسته اب |
sympetalous |
پیوسته گلبرگ |
insobriety |
شرب پیوسته |
inseparate |
بهم پیوسته |
ex post |
بوقوع پیوسته |
flow chip |
براده پیوسته |
without rest |
پیوسته لاینقطع |
gamopetalous |
پیوسته گلبرگ |
gamophyllous |
پیوسته برگ |
gamosepalous |
پیوسته کاسبرگ |
incessant drinking |
پیوسته گساری |
without intermission |
پیوسته لاینقطع |
vicinal |
در همسایگی پیوسته |
indiscrete |
بهم پیوسته |
sustained yield |
بازده پیوسته |
continuous forms |
ورقههای پیوسته |
whittle |
پیوسته کم کردن |
contiguous |
همجوار پیوسته |
against |
پیوسته مجاور |
accrete |
بهم پیوسته |
burst mode |
حالت پیوسته |
burster |
فرم پیوسته |
accretion |
رشد پیوسته |
forever |
جاویدان پیوسته |
diligency |
کوشش پیوسته |
aggregate |
بهم پیوسته |
haunts |
پیوسته امدن به |
haunt |
پیوسته امدن به |
adjoins |
پیوسته بودن |
adjoined |
پیوسته بودن |
peals |
صدای پیوسته |
pealing |
صدای پیوسته |
pealed |
صدای پیوسته |
aggregates |
بهم پیوسته |
peal |
صدای پیوسته |
collective |
بهم پیوسته |
full time |
پیوسته کار |
diligence |
کوشش پیوسته |
continuous form |
ورقه پیوسته |
compact |
بهم پیوسته |
adjoin |
پیوسته بودن |
compacting |
بهم پیوسته |
continuous error |
خطای پیوسته |
continuous duty |
کار پیوسته |
continuous data |
دادههای پیوسته |
continuous distributions |
توزیع پیوسته |
compacts |
بهم پیوسته |
connecting arrangement |
ترتیب پیوسته |
conjunct |
بهم پیوسته |
continuate |
پیوسته بهم |
so let us always be kind |
پیوسته مهربان باشیم |
tractor feed |
تغذیه کاغذ پیوسته |
steadied |
پیوسته ویکنواخت کردن |
steadily |
بطور پیوسته و یکنواخت |
order about |
پیوسته پی فرمان فرستادن |
zigzagging |
خطوط جناغی پیوسته |
zigzagged |
خطوط جناغی پیوسته |
zigzag |
خطوط جناغی پیوسته |
to run on |
بهم پیوسته بودن |
to breed in and in |
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن |
to peg a way at some work |
پیوسته درسرچیزی کارکردن |
to keep on |
پیوسته نگاه داشتن |
continuous function |
تابع پیوسته [ریاضی] |
to hang together |
باهم پیوسته یامتحدبودن |
to chop and change |
پیوسته تغییررای دادن |
indiscretely |
بطور بهم پیوسته |
gamophyllous |
دارای برگ پیوسته |
continuous packing column |
ستون پر شده پیوسته |
continuous flow analyser |
تجزیه گر جریان پیوسته |
continuing appropriation |
تامین اعتبار پیوسته |
continuous extraction apparatus |
دستگاه استخراج پیوسته |
steadying |
پیوسته ویکنواخت کردن |
direct connected |
ماشینهای بهم پیوسته |
continuous rating |
کار پیوسته اسمی |
steady |
پیوسته ویکنواخت کردن |
steadiest |
پیوسته ویکنواخت کردن |
steadies |
پیوسته ویکنواخت کردن |
continuous forms |
فرم های پیوسته |
gamopetalous |
دارای گلبرگ پیوسته |
continuous background radiation |
تابش زمینهای پیوسته |
zigzags |
خطوط جناغی پیوسته |
statement with debate |
بیانیه با بحث پیوسته |
gamosepalous |
دارای کاسبرگ پیوسته |
he kept on speaking |
پیوسته سخن میگفت |
always |
پیوسته همه وقت |
continuous grading |
دانه بندی پیوسته |
continuous levelling |
تراز یابی پیوسته |
to keep the track of something |
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن |
to move a bout |
پیوسته جای خود را تغییردادن |
terrace |
ردیف خانههای بهم پیوسته |
terraces |
ردیف خانههای بهم پیوسته |
without interruption |
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور |
true or sternal ribs |
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص |
to be connected |
بهم پیوسته [متصل] بودن |
full time |
پیوسته کاری تمام وقت |
linked pie/column graph |
نمودار گرد و ستونی پیوسته |
correlative |
بهم پیوسته جفت نظیر |
companionate |
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک |
to harp on one string |
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن |
panoramically |
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته |
croft |
زمین قابل کشت پیوسته بخانه |
crofts |
زمین قابل کشت پیوسته بخانه |
feeding storm |
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد |
close grain |
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته |
infield |
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت |
close grained |
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته |
enroute personnel |
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات |
dial |
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد |
cyclic item |
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند |
continuous flow oxygen system |
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد |
dialed |
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد |
dialled |
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد |
dials |
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد |
passionist |
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند |
semi-detached |
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد |
semi detached |
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد |
grasshopper beam |
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ |
montage |
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته |
montages |
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته |
cw system |
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد |
creep |
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم |
creeps |
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم |
satelloid |
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد |
continuity light |
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد |
cross-wing |
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی] |
to veer and heul |
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن |
binders |
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان |
binder |
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان |