English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
without intermission پیوسته لاینقطع
without rest پیوسته لاینقطع
Other Matches
ceaselessly لاینقطع
continuing لاینقطع
never ceasing لاینقطع
incessant لاینقطع
continuate لاینقطع
round-the-clock لاینقطع
unceasingly لاینقطع
without cease لاینقطع
incessantly دائما لاینقطع
away پیوسته بطور پیوسته
married پیوسته
never ceasing پیوسته
coadunate پیوسته
ceaselessly پیوسته
non-stop پیوسته
on and on پیوسته
contiguous پیوسته
continued پیوسته
proximate پیوسته
everywhen پیوسته
incessantly پیوسته
on end پیوسته
annexed پیوسته
ceaseless پیوسته
attached پیوسته
unremittingly پیوسته
affined پیوسته
perpetually پیوسته
incessant پیوسته
cohesive به هم پیوسته
alway پیوسته
eternal پیوسته
round-the-clock پیوسته
continuous پیوسته
allied پیوسته
syndetic پیوسته
continous پیوسته
uninterrupted پیوسته
bursts پیوسته
burst پیوسته
in connexion with پیوسته به
for evermore پیوسته
legato پیوسته
coalescent پیوسته
cursive پیوسته
continual پیوسته
concomitant پیوسته
conjoint پیوسته
for ever and aday پیوسته
d. in پیوسته
continuous function تابع پیوسته
continuous error خطای پیوسته
continuous duty کار پیوسته
sympetalous پیوسته گلبرگ
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
continuous data دادههای پیوسته
symphsis عضو پیوسته
sustained yield بازده پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
permanent water level تراز پیوسته اب
nid nod پیوسته جنباندن
nid nod پیوسته جنبیدن
linked list لیست پیوسته
end to end سرهم پیوسته
insobriety شرب پیوسته
inseparate بهم پیوسته
flow chip براده پیوسته
full time پیوسته کار
indiscrete بهم پیوسته
gamophyllous پیوسته برگ
incessant drinking پیوسته گساری
continuous variable متغیر پیوسته
gamopetalous پیوسته گلبرگ
continuous paper کاغذ پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
continuous process فرایند پیوسته
continuous processing پردازش پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
against پیوسته مجاور
compacts بهم پیوسته
diligence کوشش پیوسته
diligency کوشش پیوسته
compact بهم پیوسته
contiguous همجوار پیوسته
collective بهم پیوسته
vicinal در همسایگی پیوسته
peal صدای پیوسته
pealed صدای پیوسته
compacting بهم پیوسته
compacted بهم پیوسته
ex post بوقوع پیوسته
aggregate بهم پیوسته
aggregates بهم پیوسته
collateral measures اقدامت پیوسته
connected measures اقدامت پیوسته
forever جاویدان پیوسته
accretion رشد پیوسته
pealing صدای پیوسته
peals صدای پیوسته
adjoin پیوسته بودن
burst mode حالت پیوسته
accrete بهم پیوسته
connecting arrangement ترتیب پیوسته
haunts پیوسته امدن به
haunt پیوسته امدن به
burster فرم پیوسته
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
conjunct بهم پیوسته
adjoined پیوسته بودن
adjoins پیوسته بودن
continuate پیوسته بهم
whittle پیوسته کم کردن
to whittle at پیوسته بریدن
indiscretely بطور بهم پیوسته
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
to hang together باهم پیوسته یامتحدبودن
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
statement with debate بیانیه با بحث پیوسته
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
to run on بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
he kept on speaking پیوسته سخن میگفت
continuous levelling تراز یابی پیوسته
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
zigzags خطوط جناغی پیوسته
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
zigzag خطوط جناغی پیوسته
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
continuous rating کار پیوسته اسمی
always پیوسته همه وقت
gamosepalous دارای کاسبرگ پیوسته
gamophyllous دارای برگ پیوسته
gamopetalous دارای گلبرگ پیوسته
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
continuous forms فرم های پیوسته
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
steady پیوسته ویکنواخت کردن
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
to move a bout پیوسته جای خود را تغییردادن
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
without interruption پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
full time پیوسته کاری تمام وقت
linked pie/column graph نمودار گرد و ستونی پیوسته
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
panoramically بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creep تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
binders اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
binder اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com