Dictiornary-Farsi | پیوسته مهربان باشیم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
so let us always be kind	پیوسته مهربان باشیم


Other Matches

we eat that we may live	میخوریم برای اینکه زنده باشیم
We consider it a great honor to have you here with us tonight.	این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
away	پیوسته بطور پیوسته
heart-warming	مهربان
endearing	مهربان
warmheartedness	مهربان
tender minded	مهربان
good-natured	مهربان
affable	مهربان
blithe	مهربان
gentlest	مهربان
gentle	مهربان
opens	مهربان رک گو
opened	مهربان رک گو
open	مهربان رک گو
benignly	مهربان
benign	مهربان
merciful	مهربان
meek	مهربان
mildest	مهربان
milder	مهربان
mild	مهربان
affectionate	مهربان
well-disposed	مهربان
gentler	مهربان
condescending	مهربان
kindly	مهربان
accomodating	مهربان
kind hearted	مهربان
affetionate	مهربان
kind-hearted	مهربان
benignant	مهربان
bighearted	مهربان
kindhearted	مهربان
good hearted	مهربان
couthie	مهربان
complaisant	مهربان
comkpliant	مهربان
compassionate	مهربان
good natured	مهربان
charitable	مهربان
debonnaire	مهربان
good	مهربان
mellow	دلپذیر مهربان
placable	مطبوع مهربان
mellowed	دلپذیر مهربان
mellowing	دلپذیر مهربان
friendlies	مهربان موافق
humane	مهربان باشفقت
friendlier	مهربان موافق
gracious	مهربان دلپذیر
soft	مهربان نازک
warmhearted	مهربان مهربانی
softer	مهربان نازک
softest	مهربان نازک
well disposed	مهربان سرکیف
clement	رحیم مهربان
Mother Nature	طبیعت مهربان
mellows	دلپذیر مهربان
friendly	مهربان موافق
friendliest	مهربان موافق
kind	غیرنقدی مهربان
neighbourly	مهربان معاشر
kinds	غیرنقدی مهربان
kindest	غیرنقدی مهربان
heart is in the right place <idiom>	قلب مهربان داشتن
well disoised	خوش حالت مهربان
caring	مهربان-خونگرم -دلسوز
to be kind to...	مهربان بودن نسبت به ....
amiable	مهربان دوست داشتنی
obliging	حاضر خدمات مهربان
he was very kind indeed	راستی چه اندازه مهربان بود
He is a man with a kind heart.	قلب مهربان ورئوفی دارد
to go easy on somebody [something]	با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
coadunate	پیوسته
burst	پیوسته
proximate	پیوسته
bursts	پیوسته
allied	پیوسته
incessant	پیوسته
everywhen	پیوسته
alway	پیوسته
affined	پیوسته
continuous	پیوسته
coalescent	پیوسته
contiguous	پیوسته
conjoint	پیوسته
cursive	پیوسته
d. in	پیوسته
for ever and aday	پیوسته
ceaselessly	پیوسته
in connexion with	پیوسته به
legato	پیوسته
continous	پیوسته
on and on	پیوسته
on end	پیوسته
continued	پیوسته
non-stop	پیوسته
continual	پیوسته
never ceasing	پیوسته
uninterrupted	پیوسته
eternal	پیوسته
syndetic	پیوسته
unremittingly	پیوسته
round-the-clock	پیوسته
for evermore	پیوسته
concomitant	پیوسته
perpetually	پیوسته
incessantly	پیوسته
annexed	پیوسته
ceaseless	پیوسته
attached	پیوسته
married	پیوسته
cohesive	به هم پیوسته
gamopetalous	پیوسته گلبرگ
gamophyllous	پیوسته برگ
gamosepalous	پیوسته کاسبرگ
to whittle at	پیوسته بریدن
continuous tone	ته رنگ پیوسته
continuous traffic line	خط پیوسته امد و شد
continuous variable	متغیر پیوسته
flow chip	براده پیوسته
full time	پیوسته کار
ex post	بوقوع پیوسته
end to end	سرهم پیوسته
vicinal	در همسایگی پیوسته
to be in a state of f.	پیوسته درتغییربودن
without intermission	پیوسته لاینقطع
connected measures	اقدامت پیوسته
sympetalous	پیوسته گلبرگ
collateral measures	اقدامت پیوسته
without rest	پیوسته لاینقطع
permanent water level	تراز پیوسته اب
symphsis	عضو پیوسته
nid nod	پیوسته جنباندن
nid nod	پیوسته جنبیدن
linked list	لیست پیوسته
thereunto	بضمیمیه ان پیوسته به ان
insobriety	شرب پیوسته
inseparate	بهم پیوسته
indiscrete	بهم پیوسته
incessant drinking	پیوسته گساری
sustained yield	بازده پیوسته
compact	بهم پیوسته
continuous distributions	توزیع پیوسته
continuous duty	کار پیوسته
continuous error	خطای پیوسته
diligency	کوشش پیوسته
forever	جاویدان پیوسته
contiguous	همجوار پیوسته
compacting	بهم پیوسته
aggregates	بهم پیوسته
continuous form	ورقه پیوسته
collective	بهم پیوسته
continuous data	دادههای پیوسته
diligence	کوشش پیوسته
accretion	رشد پیوسته
haunts	پیوسته امدن به
accrete	بهم پیوسته
burst mode	حالت پیوسته
burster	فرم پیوسته
haunt	پیوسته امدن به
compacted	بهم پیوسته
adjoined	پیوسته بودن
conjunct	بهم پیوسته
compacts	بهم پیوسته
continuate	پیوسته بهم
continuous forms	ورقههای پیوسته
continuous tone	اهنگ پیوسته
pealing	صدای پیوسته
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
continuous phase	فاز پیوسته
continuous process	فرایند پیوسته
pealed	صدای پیوسته
continuous processing	پردازش پیوسته
peal	صدای پیوسته
continuous scrolling	حرکت پیوسته
continuous spectrum	طیف پیوسته
continuous paper	کاغذ پیوسته
adjoin	پیوسته بودن
against	پیوسته مجاور
whittle	پیوسته کم کردن
peals	صدای پیوسته
continuous function	تابع پیوسته
adjoins	پیوسته بودن
aggregate	بهم پیوسته
uniterrupted	پیوسته غیرمقطوع دایم
zigzags	خطوط جناغی پیوسته
to peg a way at some work	پیوسته درسرچیزی کارکردن
zigzag	خطوط جناغی پیوسته
tractor feed	تغذیه کاغذ پیوسته
to breed in and in	پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to chop and change	پیوسته تغییررای دادن
to hang together	باهم پیوسته یامتحدبودن
zigzagging	خطوط جناغی پیوسته
zigzagged	خطوط جناغی پیوسته
to keep on	پیوسته نگاه داشتن
continuous function	تابع پیوسته [ریاضی]
to run on	بهم پیوسته بودن
steadied	پیوسته ویکنواخت کردن