English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
Search result with all words
gamosepalous دارای کاسبرگ پیوسته
Other Matches
leaflet کاسبرگ
leafleted کاسبرگ
leafleting کاسبرگ
leaflets کاسبرگ
calix کاسبرگ
sepal کاسبرگ
floral leaf کاسبرگ
calycle کاسبرگ گلبرگ
sepal oid برنگ کاسبرگ
sepal oid بشکل کاسبرگ کاسبرگی
tetrandrous دارای چهار کاسبرگ
away پیوسته بطور پیوسته
coadunate پیوسته
coalescent پیوسته
alway پیوسته
affined پیوسته
incessant پیوسته
perpetually پیوسته
cohesive به هم پیوسته
eternal پیوسته
incessantly پیوسته
annexed پیوسته
ceaseless پیوسته
attached پیوسته
conjoint پیوسته
continous پیوسته
syndetic پیوسته
unremittingly پیوسته
non-stop پیوسته
round-the-clock پیوسته
proximate پیوسته
on end پیوسته
everywhen پیوسته
cursive پیوسته
d. in پیوسته
for ever and aday پیوسته
for evermore پیوسته
in connexion with پیوسته به
legato پیوسته
on and on پیوسته
allied پیوسته
ceaselessly پیوسته
contiguous پیوسته
continued پیوسته
continual پیوسته
married پیوسته
concomitant پیوسته
continuous پیوسته
uninterrupted پیوسته
never ceasing پیوسته
bursts پیوسته
burst پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
flow chip براده پیوسته
accretion رشد پیوسته
full time پیوسته کار
continuous paper کاغذ پیوسته
gamopetalous پیوسته گلبرگ
gamophyllous پیوسته برگ
end to end سرهم پیوسته
continuous process فرایند پیوسته
continuous processing پردازش پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
continuous spectrum طیف پیوسته
without rest پیوسته لاینقطع
ex post بوقوع پیوسته
continuous function تابع پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous variable متغیر پیوسته
incessant drinking پیوسته گساری
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
to whittle at پیوسته بریدن
compacted بهم پیوسته
vicinal در همسایگی پیوسته
without intermission پیوسته لاینقطع
against پیوسته مجاور
connected measures اقدامت پیوسته
collateral measures اقدامت پیوسته
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
aggregate بهم پیوسته
aggregates بهم پیوسته
indiscrete بهم پیوسته
inseparate بهم پیوسته
insobriety شرب پیوسته
linked list لیست پیوسته
nid nod پیوسته جنبیدن
nid nod پیوسته جنباندن
forever جاویدان پیوسته
permanent water level تراز پیوسته اب
sustained yield بازده پیوسته
sympetalous پیوسته گلبرگ
symphsis عضو پیوسته
adjoin پیوسته بودن
haunt پیوسته امدن به
pealing صدای پیوسته
peals صدای پیوسته
connecting arrangement ترتیب پیوسته
conjunct بهم پیوسته
adjoined پیوسته بودن
adjoins پیوسته بودن
whittle پیوسته کم کردن
compacts بهم پیوسته
diligence کوشش پیوسته
burster فرم پیوسته
haunts پیوسته امدن به
burst mode حالت پیوسته
diligency کوشش پیوسته
contiguous همجوار پیوسته
compacting بهم پیوسته
accrete بهم پیوسته
collective بهم پیوسته
pealed صدای پیوسته
continuous error خطای پیوسته
continuous duty کار پیوسته
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
continuous data دادههای پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
peal صدای پیوسته
compact بهم پیوسته
continuate پیوسته بهم
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
always پیوسته همه وقت
zigzag خطوط جناغی پیوسته
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
to hang together باهم پیوسته یامتحدبودن
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
statement with debate بیانیه با بحث پیوسته
continuous levelling تراز یابی پیوسته
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
steady پیوسته ویکنواخت کردن
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
to run on بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
zigzags خطوط جناغی پیوسته
to keep on پیوسته نگاه داشتن
he kept on speaking پیوسته سخن میگفت
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
continuous rating کار پیوسته اسمی
gamopetalous دارای گلبرگ پیوسته
indiscretely بطور بهم پیوسته
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous forms فرم های پیوسته
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
gamophyllous دارای برگ پیوسته
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to move a bout پیوسته جای خود را تغییردادن
full time پیوسته کاری تمام وقت
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
without interruption پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
linked pie/column graph نمودار گرد و ستونی پیوسته
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
panoramically بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creep تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
binders اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com