Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (33 milliseconds)
English
Persian
whittle
پیوسته کم کردن
Search result with all words
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
to harp on one string
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
to veer and heul
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
Other Matches
away
پیوسته بطور پیوسته
concomitant
پیوسته
contiguous
پیوسته
d. in
پیوسته
cursive
پیوسته
on end
پیوسته
on and on
پیوسته
annexed
پیوسته
eternal
پیوسته
incessantly
پیوسته
proximate
پیوسته
bursts
پیوسته
affined
پیوسته
married
پیوسته
continuous
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
syndetic
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
for evermore
پیوسته
burst
پیوسته
ceaseless
پیوسته
attached
پیوسته
non-stop
پیوسته
unremittingly
پیوسته
continued
پیوسته
allied
پیوسته
incessant
پیوسته
conjoint
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
continous
پیوسته
perpetually
پیوسته
legato
پیوسته
everywhen
پیوسته
coadunate
پیوسته
coalescent
پیوسته
continual
پیوسته
never ceasing
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
alway
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
adjoined
پیوسته بودن
continuous tone
ته رنگ پیوسته
burst mode
حالت پیوسته
gamophyllous
پیوسته برگ
to whittle at
پیوسته بریدن
burster
فرم پیوسته
accretion
رشد پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
continuous spectrum
طیف پیوسته
accrete
بهم پیوسته
continuous variable
متغیر پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
vicinal
در همسایگی پیوسته
collective
بهم پیوسته
contiguous
همجوار پیوسته
insobriety
شرب پیوسته
incessant drinking
پیوسته گساری
inseparate
بهم پیوسته
against
پیوسته مجاور
sustained yield
بازده پیوسته
without rest
پیوسته لاینقطع
sympetalous
پیوسته گلبرگ
indiscrete
بهم پیوسته
symphsis
عضو پیوسته
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
without intermission
پیوسته لاینقطع
continuous error
خطای پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
nid nod
پیوسته جنباندن
continuate
پیوسته بهم
haunt
پیوسته امدن به
peals
صدای پیوسته
pealing
صدای پیوسته
pealed
صدای پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
haunts
پیوسته امدن به
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
diligence
کوشش پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
flow chip
براده پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
compacting
بهم پیوسته
compacted
بهم پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
compact
بهم پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous data
دادههای پیوسته
nid nod
پیوسته جنبیدن
end to end
سرهم پیوسته
adjoin
پیوسته بودن
continuous scrolling
حرکت پیوسته
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
full time
پیوسته کار
compacts
بهم پیوسته
linked list
لیست پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
permanent water level
تراز پیوسته اب
aggregates
بهم پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
peal
صدای پیوسته
adjoins
پیوسته بودن
collateral measures
اقدامت پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
aggregate
بهم پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
to run on
بهم پیوسته بودن
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
always
پیوسته همه وقت
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
indiscretely
بطور بهم پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
continuous grading
دانه بندی پیوسته
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
full time
پیوسته کاری تمام وقت
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
dials
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel
افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
dialed
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
cyclic item
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dialled
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grasshopper beam
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
continuity light
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
cross-wing
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
binders
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
binder
اهرم جعبه ماکو الیاف پشم که بهم پیوسته ونخ پشم را تشکیل میدهد شکم بند زنان
convoy joiner
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
conurbation
شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
conurbations
شهرهای زنجیرهای شهرهای پیوسته
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com