Dictiornary-Farsi | پیوند از خود بخود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
autoplasty	پیوند از خود بخود


Other Matches

hydrogen bonding	پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی]
arrogation	بخود بستن
self congratulation	تبریک بخود
self consequence	اهمیت بخود
self dependent	متکی بخود
self dramatization	بخود بندی
self exaltation	بخود بالیدن
self importance	دادن بخود
aplomb	اطمینان بخود
self relative	نسبت بخود
self respect	احترام بخود
assumes	بخود گرفتن
assume	بخود گرفتن
self trust	اعتماد بخود
spohnge	بخود کشیدن
self confident	مطمئن بخود
playact	بخود بستن
assumable	بخود گرفتنی
bethink	بخود امدن
by it self	خود بخود
assumed	بخود بسته
self-help	کمک بخود
self help	کمک بخود
he was restored to reason	بخود امد
introspect	بخود برگشتن
substantive	متکی بخود
preens	بخود بالیدن
preening	بخود بالیدن
preened	بخود بالیدن
preen	بخود بالیدن
to imbrue in blood	بخود اغشتن
to imbrue with blood	بخود اغشتن
pretend	بخود بستن
feign	بخود بستن
narcissism	عشق بخود
self-pity	ترحم بخود
to remember oneself	بخود امدن
sham	بخود بستن
spontaneous	خود بخود
dissemble	بخود بستن
self pity	ترحم بخود
to suck in	بخود کشیدن
diffidently	با نداشتن اعتماد بخود
lay out oneself	بخود زحمت دادن
self charging	خود بخود پر شونده
self divison	تقسیم خود بخود
self activity	فعالیت خود بخود
muster up your courage	جرات بخود بدهید
lion skin	دلیری بخود بسته
screw up one's courage	جرات بخود دادن
monopolizes	بخود انحصار دادن
monopolized	بخود انحصار دادن
monopolize	بخود انحصار دادن
monopolising	بخود انحصار دادن
monopolises	بخود انحصار دادن
monopolised	بخود انحصار دادن
to summon up courage	جرات بخود دادن
monopolizing	بخود انحصار دادن
to be convulsed with laughter	از خنده بخود پیچیدن
self rewarding	پاداش دهنده بخود
to permit oneself	بخود اجازه دادن
abiogenesis	تولید خود بخود
delusion of reference	هذیان بخود بستن
strike an attitude	حالتی بخود گرفتن
to take the sun	افتاب بخود دادن
self subsistence	اعاشه خود بخود
assumed	بخود گرفته عاریتی
to stand on one's own legs	متکی بخود بودن
to stint oneself	تنگی بخود دادن
self fruitful	بخود بخودگرده افشان
to f. oneself	بخود دلخوشی دادن
appropriator	بخود اختصاص دهنده
to be moped	بخود راه دادن
self fertility	لقاح خود بخود
agonise	بخود پیچیدن معذب شدن
materialised	صورت خارجی بخود گرفتن
pretends	بخود بستن دعوی کردن
arrogate	غصب کردن بخود بستن
attitudinize	حالت خاصی بخود گرفتن
autolysis	هضم یا گوارش خود بخود
intervert	بخود اختصاص دادن برگرداندن
To give way to gloomy thoughts .	فکرهای بد بخود راه دادن
To give way to doubt. To waver.	بخود تردید راه دادن
materializing	صورت خارجی بخود گرفتن
materializes	صورت خارجی بخود گرفتن
materialized	صورت خارجی بخود گرفتن
materialising	صورت خارجی بخود گرفتن
materialises	صورت خارجی بخود گرفتن
introspect	بخود امدن درخود فرورفتن
pretending	بخود بستن دعوی کردن
pretend	بخود بستن دعوی کردن
self slayer	مبادرت کننده بخود کشی
self registering	خود بخود ثبت کننده
to buck up	فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
materialize	صورت خارجی بخود گرفتن
self regulating	خود بخود تنظیم شونده
self rising	خود بخود بلند شونده
assumes	بخود بستن وانمود کردن
to overstrain oneself	زیاد بخود فشار اوردن
assume	بخود بستن وانمود کردن
self tightening	خود بخود تنگ شونده
self formed	خود بخود تشکیل شده
to rally one dispersed	نیروی تازه بخود دادان
feign	بخود بستن جعل کردن
pretendedly	بطور ساختگی یا بخود بسته
self moved	دارای حرکت خود بخود
feigns	بخود بستن جعل کردن
self insured	خود بخود بیمه شده
self lubricating	خود بخود نرم شونده
cupboard love	عشق بخود بسته یاغرض الود
self support	اتکاء بخود تکفل مخارج خود
to put on frills	سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
self unloading	خود بخود تخلیه کننده بار
that is his look	این کار وابسته بخود اوست
refocillate	تجدید حیات کردن بخود اوردن
self pollination	گرده افشانی خود بخود گیاه
self digestion	جذب خود بخود مواد غذایی
appropriation	قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
auto	پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
aut	پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
ultromotivy	جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
autos	پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
stylolite	ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
ingratiatory	طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
colligation	پیوند
anastomosis	پیوند
connexion	پیوند
zonule	پیوند
transplantation	پیوند
inosculation	رگ پیوند
inosculation	پیوند رگ ها
imping	پیوند
grafter	پیوند زن
graftage	پیوند
slur	پیوند
consociation	پیوند
ligature	خط پیوند
linkages	پیوند
grafts	پیوند
slurred	پیوند
grafted	پیوند
bonding	پیوند
associated	هم پیوند
unrelated	بی پیوند
associates	هم پیوند
associate	هم پیوند
associating	هم پیوند
strapping	پیوند
hyphens	پیوند
hyphen	پیوند
merging	پیوند
nexus	پیوند
bond	پیوند
connexions	پیوند
ligaments	پیوند
ligament	پیوند
connection	پیوند
grafting	پیوند
synthesis	پیوند
syntheses	پیوند
link	پیوند
relation	پیوند
slurs	پیوند
linkage	پیوند
slurring	پیوند
graft	پیوند
polar bond	پیوند قطبی
osteoplasty	پیوند استخوانی
outcrossing	پیوند دو نژاد
root graft	پیوند ریشهای
radio link	پیوند رادیویی
outer connection	پیوند برونی
peptide bond	پیوند پپتیدی
peptide linkage	پیوند پپتیدی
organ transplantation	پیوند عضو
linked	پیوند یافته
ionic bond	پیوند یونی
linkage time	زمان پیوند
linker	پیوند دهنده
long splice	پیوند بلند
association	پیوند ارتباط
mesalliance	پیوند ناجور
link register	ثبات پیوند
mismarriage	پیوند نامناسب
multiple bond	پیوند چندگانه
multivincular	بسیار پیوند
flanges	پیوند لوله
neural bond	پیوند عصبی
metallic bond	پیوند فلزی
ogee	منحنی پیوند
localized bond	پیوند مستقر
hybridization	پیوند زنی
sailmaker splice	پیوند چادردوز
buckets	منحنی پیوند
three center bonding	پیوند سه مرکزی
tie bar	اهن پیوند
grafted	پیوند گیاه
graft	پیوند گیاه
data link	پیوند داده
bonding	تشکیل پیوند

autoplasty

پیوند از خود بخود