English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English Persian
thraw پیچ خورده دررفته
Other Matches
disjointed دررفته
mad از جا دررفته
maddest از جا دررفته
shotten دررفته
worn out زهوار دررفته
worn-out زهوار دررفته
net ویژه خرج دررفته
It has built up quite a reputation. اسمش خوب دررفته
nett ویژه خرج دررفته
nets ویژه خرج دررفته
He has lost count. حساب از دستش دررفته
Inclusive of all expenses . خرج دررفته ( بطور خالص )
What was your net profit? خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
little خورده
it was eaten خورده شد
irriguous اب خورده
eaten خورده
carious کرم خورده
butt welded از سر جوش خورده
worm eaten کرم خورده
vermiculate کرم خورده
picked کلنگ خورده
writhen پیچ خورده
writhen تاب خورده
patsy فریب خورده
eaten خورده شده
brushed شانه خورده
aggresive خورده شده
belly pinched گرسنگی خورده
dislocated بهم خورده
cancelled قلم خورده
worm-eaten کرم خورده
twisty پیچ خورده
corrodible خورده شدنی
starveling گرسنگی خورده
hammer hard چکش خورده
maggoty کرم خورده
puckery چین خورده
plicated چین خورده
jiggly تکان خورده
on oath قسم خورده
kinky پیچ خورده
kinky گره خورده
mussy بهم خورده
stickit شکست خورده
fretted by rust زنگ خورده
crackly چین خورده
distempered بهم خورده
crossed out قلم خورده
thrawart پیچ خورده
dehiscent ترک خورده
tetched بهم خورده
engrained پینه خورده
folded picture تصویر تا خورده
teched بهم خورده
symphsis عضوجوش خورده
mildewy باد خورده
withered چروک خورده
failures شکست خورده
failure شکست خورده
conglomerate به هم جوش خورده
conglomerates به هم جوش خورده
crimpled چوروک خورده
indisposed بهم خورده
stamped تمبر خورده
messy بهم خورده
craven شکست خورده
wounds پیچ خورده
wounding پیچ خورده
wound پیچ خورده
underdog سگ شکست خورده
underdogs سگ شکست خورده
deluded فریب خورده
kaput کاملا شک ست خورده
turkeys شکست خورده
moth eaten بید خورده
turkey شکست خورده
moth-eaten بید خورده
cleft ترک خورده
corrosion خورده شدن
clefts ترک خورده
clift ترک خورده
callous پینه خورده
grubby کرم خورده
grubbiest کرم خورده
grubbier کرم خورده
to be fooled فریب خورده بودن
rolled glass شیشه نورد خورده
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
common ashlar سنگ چکش خورده
patsy شخص گول خورده
to be deluded فریب خورده بودن
weldment چیز جوش خورده
sclerous متصلب پینه خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
spun glass شیشه تاب خورده
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
seared conscience وجدان پینه خورده
rolled profile نیمرخ نورد خورده
indurate پینه خورده کردن
certified public accountant حسابدار قسم خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
chartered accountant حسابدار قسم خورده
chiselled چوب اسکنه خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
cut in چاک خورده شکافته
deep dyed زیاد رنگ خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
impacted باهم جوش خورده
bound barrel لوله تاب خورده
rancid باد خورده فاسد
grounded توپ به زمین خورده
interwrought بهم جوش خورده
lost شکست خورده گمراه
inure or en پینه خورده کردن
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
beaten چکش خورده فرسوده
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weldment قطعات بهم جوش خورده
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
gyrus برامدگی چین خورده مغز
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
incorrodible خورده نشدنی سائیده نشدنی
wormy کرم مانند کرم خورده
knock knees زانوی کج زانوی پیچ خورده
swept پیچ دار پیچ خورده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com