Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (36 milliseconds)
English
Persian
meander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
maeander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
Other Matches
stiff
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiffer
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
stiffest
مسیر مقاوم در مقابل گوی بولینگ ثبات داشتن قایق درمقابل باد
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
fasted
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
multithread
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
grooves
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
groove
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
enzymes
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme
مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
taxiway
مسیر تاکسی کردن
staking
پیاده کردن مسیر
track
تعقیب مسیر کردن
direction
مسیر هدایت کردن
setting out
پیاده کردن مسیر
path sweeping
پاک کردن مسیر
tracks
تعقیب مسیر کردن
tracked
تعقیب مسیر کردن
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
transit route
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
summit
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summits
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
stabilization
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
balisage
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
monroe effect
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
lead the way
<idiom>
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
vectors
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg
شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
loft
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
embosom
بغل کردن عزیز داشتن
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
shoot
درد کردن سوزش داشتن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
award
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
مقرر داشتن اعطا کردن
shoots
درد کردن سوزش داشتن
awarding
مقرر داشتن اعطا کردن
awards
مقرر داشتن اعطا کردن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
inhibit
باز داشتن و نهی کردن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
rages
غضب کردن شدت داشتن
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
rage
غضب کردن شدت داشتن
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
raged
غضب کردن شدت داشتن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
trunkair route
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
tingles
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingle
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
simulate
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
tingling
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
avouch
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
withold
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
immobilized
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
to have the kindness to help s
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com