English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
Other Matches
sculptures پیکر تراشی سنگتراشی کردن
sculpture پیکر تراشی سنگتراشی کردن
figurine پیکر کوچک
figurines پیکر کوچک
figurine پیکره کوچک اندام
hobbies اسب کوچک اندام
statuettes پیکره کوچک اندام
statuette پیکره کوچک اندام
hobby اسب کوچک اندام
figurines پیکره کوچک اندام
scal away ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
shave ریش تراشی
neographism نویسه تراشی
neolalia واژه تراشی
shaved ریش تراشی
shaves ریش تراشی
rationalization دلیل تراشی
shaping صفحه تراشی
neologism واژه تراشی
neologisms واژه تراشی
redressing باز تراشی
razors تیغ صورت تراشی
razor تیغ صورت تراشی
stone work جایگاه سنگ تراشی
blocking-out قلم سنگ تراشی
bush-hammered ابزار سنگ تراشی
shaving اصلاح صورت تراشی
moon knife چاقوی پوست تراشی
pullery کارگاه پوست تراشی
granulating hammer تیشه سنگ تراشی
grainer تیغ پشم تراشی
gear cutting دنده تراشی [مهندسی]
To raise difficulties . To creat obstacles. اشکال تراشی کردن
crandall چکش سنگ تراشی
statuary مجسمه ساز هیکل تراشی
carver قلم سنگ تراشی سازنده
sophistry زبان بازی برهان تراشی
kevel چوب یکنوع تیشه برای سنگ تراشی
figuring پیکر
gemini دو پیکر
effigy پیکر
constellations پیکر
effigies پیکر
constellation پیکر
likenesses پیکر
likeness پیکر
image پیکر
images پیکر
the twins دو پیکر
figures پیکر
configurational isomers هم پیکر
arabic notation پیکر
the twin brothers دو پیکر
digit پیکر
digits پیکر
figure پیکر
parpen سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
sculptors پیکر تراش
titans غول پیکر
titan غول پیکر
titaness زن غول پیکر
waxwork پیکر مومی
portrayer پیکر نگار
portraitist پیکر نگار
statues هیکل پیکر
statue پیکر سازی
gigantic غول پیکر
icon پیکر تصویر
sculptress پیکر تراش
sculptor پیکر تراش
statue هیکل پیکر
statues پیکر سازی
ikons پیکر تصویر
cora [ستون پیکر زن]
monstrous غول پیکر
icons پیکر تصویر
waxworks پیکر مومی
immane غول پیکر
half length نیم پیکر
pictorial art پیکر نگاری
iconography پیکر نگار
gargantua غول پیکر
iconology پیکر شناسی
caster ستاره اول دو پیکر
castors ستاره اول دو پیکر
paul bunyan ادم غول پیکر
figure head پیکر جلو کشتی
reconfiguration پیکر بندی دوباره
castor ستاره اول دو پیکر
casters ستاره اول دو پیکر
giant ادم غول پیکر
portraiture پیکر نگاری تعریف
absolute configuration پیکر بندی مطلق
giant corporation شرکت غول پیکر
giants ادم غول پیکر
warlock زن جادو گر و ساحر غول پیکر
gargantuan غول پیکر عظیم الجثه
paintress زن پیکر نگاریا رنگ کار
hermes هرمس [تندیس سنگی چار پیکر]
herm هرمس [تندیس سنگی چار پیکر]
antic [ستون زن پیکر یا دیگر انسان ها با شکل نامتجانس]
pastellist پیکر نگاری که با مداد رنگی کار میکند
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
memberless بی اندام
mayhen اندام
the unruly اندام سر کش
member اندام
members اندام
organs اندام
organ اندام
dismemberment اندام
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
body-building پرورش اندام
svelt باریک اندام
slims باریک اندام
flabellate اندام بادبزنی
slimmest باریک اندام
organic موثردرساختمان اندام
body building پرورش اندام
slimmed باریک اندام
lithe لاغر اندام
end organ اندام انتهایی
effector اندام مجری
swimming bell اندام شنا
anthropometry اندام سنجی
plasticity اندام پذیری
plastisity اندام پذیری
terminal organ اندام پایانی
hemialgia دردنیمه اندام
phantom limb اندام خیالی
shape ریخت اندام
electric organ اندام برقزن
golgy tendon organ اندام گلژی
prosthesis اندام مصنوعی
slim باریک اندام
organology اندام شناسی
petite ریزه اندام
svelte باریک اندام
well set up خوش اندام
slimpsy باریک اندام
shapes ریخت اندام
sense organ اندام حسی
puny ریزه اندام
flabelliform اندام بادبزنی
slimming باریک اندام
Lilliputian ریزه اندام
sense modality اندام حسی
olfactory organ اندام بویایی
organ of corty اندام کورتی
mutilating بی اندام کردن
mutilates بی اندام کردن
mutilate بی اندام کردن
f. of uterus اندام رحم
extirpation قطع اندام
extirpation اندام برداری
largeof limb درشت اندام
organography اندام شناسی
limb اندام زیرین
limbs اندام زیرین
handsome <adj.> خوش اندام
wolf hound تازی درشت اندام
statuettes تندیس ریزه اندام
handsomeness تناسب اندام مطبوعیت
exairesis برش اندام زیادی
tegument جلد پوشش اندام
slightest باریک اندام پست
slighting باریک اندام پست
slights باریک اندام پست
amputate قطع اندام کردن
amputated قطع اندام کردن
amputates قطع اندام کردن
amputating قطع اندام کردن
paidle اندام شنا پرک
slighter باریک اندام پست
slighted باریک اندام پست
statuette تندیس ریزه اندام
lachrymals اندام های اشک
body-building ورزش زیبایی اندام
mutilated اندام بریده مغلوط
membered دارای .....اندام یا عضو
lachrymals اندام های اشکی
slimsy باریک اندام نحیف
slight باریک اندام پست
body building ورزش زیبایی اندام
midget ریز اندام ریزه
organic اندام دار اساسی
midgets ریز اندام ریزه
config.sys در DOS و 2/OS یک فایل متن اسکی که شامل فرمانهای پیکر بندی است
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
launce سگ ماهی باریک اندام خاردار
to cut a figure عرض اندام یاجلوه کردن
tortricid پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
tortrix پروانه بید درشت اندام
dismember اندام های کسی رابریدن
dismembers اندام های کسی رابریدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com