English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (15 milliseconds)
English Persian
to search for anything پی چیزی گشتن
Search result with all words
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
orb بدور چیزی گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
grabble با دست پی چیزی گشتن
to grabble for anything چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
to look for anything چیزی گشتن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
Other Matches
to poke a bout ول گشتن
slosh ول گشتن
search گشتن
searched گشتن
searches گشتن
to knock about ول گشتن
searchingly گشتن
seeking گشتن
putters ول گشتن
roam گشتن
seeks گشتن
to muck a bout ول گشتن
to fool about ول گشتن
hang around ول گشتن
to go about گشتن
go about گشتن
seek گشتن
sloshing ول گشتن
sloshes ول گشتن
swivel گشتن
swivelled گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
swivels گشتن
roamed گشتن
puttered ول گشتن
seach گشتن
roams گشتن
putter ول گشتن
strangle ول گشتن
puttering ول گشتن
roaming گشتن
trundl غلتیدن گشتن
puttering مهمل گشتن
turn گشتن چرخیدن
turns گشتن چرخیدن
putter مهمل گشتن
trundling گشتن چرخیدن
to draw blank گشتن وچیزی
orbits بدورمداری گشتن
puttered مهمل گشتن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
grow شدن گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
grows شدن گشتن
orbited بدورمداری گشتن
fossick خوب گشتن
orbit بدورمداری گشتن
trundled گشتن چرخیدن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
to look for work پی کار گشتن
trundle گشتن چرخیدن
circumvolve دور گشتن
idles ازاد گشتن
idled ازاد گشتن
putters مهمل گشتن
trundles گشتن چرخیدن
idlest ازاد گشتن
to rev up تند گشتن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
trolls گشتن سراییدن
idle ازاد گشتن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
to turn round دور گشتن
troll گشتن سراییدن
ranksack خوب گشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
roll غلت خوردن گشتن
to search گشتن [جستجو کردن]
rolled غلت خوردن گشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
rolls غلت خوردن گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
slue بدور محورثابتی گشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
go گشتن رواج داشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
goes گشتن رواج داشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
prowl درپی شکار گشتن
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
prowls درپی شکار گشتن
prowled درپی شکار گشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
prowling درپی شکار گشتن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
revving تند گشتن دور برداشتن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
rotates دور محور خود گشتن
rotated دور محور خود گشتن
rotate دور محور خود گشتن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
revved تند گشتن دور برداشتن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
rummages بهم زدن خوب گشتن
rummage بهم زدن خوب گشتن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
rev تند گشتن دور برداشتن
revs تند گشتن دور برداشتن
orbs بدور مدار معینی گشتن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
orb بدور مدار معینی گشتن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
rummaged بهم زدن خوب گشتن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
straggled سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com