English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (7 milliseconds)
English Persian
No camping چادر زدن ممنوع
Other Matches
canvas چادر
untented بی چادر
tents چادر
tent چادر
canvases چادر
tentless بی چادر
tentage چادر
camp چادر
camped چادر
camps چادر
awning چادر
awnings چادر
pavilions چادر صحرایی
pavilion چادر صحرایی
encamps چادر زدن
tent pole تیر چادر
tent pole دیرک چادر
tentage وسایل چادر
camp چادر زدن
bedspread چادر شب رختخواب
camped چادر زدن
marquees چادر بزرگ
camps چادر زدن
double tent چادر دو نفره
sail hook قلاب چادر
veils چادر پوشاندن
veil چادر پوشاندن
bedspreads چادر شب رختخواب
for a tent برای هر چادر
encamping چادر زدن
encamped چادر زدن
marquee چادر بزرگ
encamp چادر زدن
pup tent چادر پناهگاه
strike چادر را از جا کندن
strikes چادر را از جا کندن
nomadic چادر نشین
bell tent چادر قلندری
tent چادر عشایر
To pitch a tent. چادر زدن
furl awning جمع کردن چادر
nomad چادر نشین ایلیاتی
nomads چادر نشین ایلیاتی
ridge pole کش دیرک افقی چادر
stanchion سایبان یا چادر جلومغازه
spred awning چادر پهن کردن
slopping awning شیب دادن چادر
side screen چادر افتاب گیر
roof tree کش دیرک افقی چادر
Camping اردو یا چادر زدن
disallowable ممنوع
illicit ممنوع
forbidden ممنوع
taboos ممنوع
taboo ممنوع
barred ممنوع
prohibbited ممنوع
prohibited ممنوع
in d. ممنوع
impermissible ممنوع
frapping awning باد نگیر کردن چادر
prohibited ممنوع شده
prohibited goods اشیاء ممنوع
it's forbidden to ... ممنوع است که...
NO PARKING پارکینگ ممنوع
forbidden band نوار ممنوع
no waiting توقف ممنوع
forbidden vibration ارتعاشات ممنوع
rule out ممنوع ساختن
forbidden zone ناحیه ممنوع
no parking توقف ممنوع
restricts ممنوع کردن
debarring ممنوع کردن
debarred ممنوع کردن
debar ممنوع کردن
prohibit ممنوع کردن
forbidden ممنوع شده
prohibits ممنوع کردن
debars ممنوع کردن
prohibiting ممنوع کردن
restricting ممنوع کردن
forbid ممنوع کردن
restrict ممنوع کردن
forbids ممنوع کردن
closed ممنوع الورود
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
No left [right] turn! گردش به چپ [راست] ممنوع!
No camping اردو زدن ممنوع
bar بازداشتن ممنوع کردن
to be absolutely forbidden [prohibited] مطلقا ممنوع بودن
bars بازداشتن ممنوع کردن
it is strictly forbidden اکیدا ممنوع است
no smoking allowed استعمال دخانیان ممنوع
ban item کالای ممنوع الورود
forbidden energy zone ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition جهش الکترونی ممنوع
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
the import of which is prohibited ان کالا ممنوع الورود است
camper شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
campers شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
uncovering برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
uncover برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovers برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from something [doing something] ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
fence month ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
Ensi [نوعی قالیچه پرده آویز بین ترکمن ها بر سر درب ورودی به چادر استفاده می شود و حالتی از پنجره را نشان می دهد.]
countermanded لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermands لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
camped پادگان اردو زدن چادر زدن
camp پادگان اردو زدن چادر زدن
camps پادگان اردو زدن چادر زدن
seal off محاصره کردن ممنوع الورود کردن
slats پاره پاره شدن چادر
slat پاره پاره شدن چادر
prohibit ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting ممنوع کردن تحریم کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com