Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cut in
چاک خورده شکافته
Other Matches
fissiped
سم شکافته جانور سم شکافته
furcate
از هم شکافته
pedatifid
شکافته
cloven
شکافته
laciniate
شکافته
bifid
شکافته
reft
شکافته
parted
شکافته
cloven hoofed
سم شکافته
cloven footed
سم شکافته
laciniated
شکافته
artiodactyl
سم شکافته
artiodactylous
سم شکافته
split-screen
صفحه شکافته
furcate
از هم شکافته شدن
split screen
صفحه شکافته
artiodactylous
دارای سم شکافته
artiodactyl
دارای سم شکافته
cloven foot
دارای پا یا سم شکافته
labium
لب شکافته گلبرگ
fissidactyl
پنجه شکافته
fissiped
پنجه شکافته
forked
چنگال مانند شکافته
labiate
وابسته بگیاهان لب شکافته
the cow parts the hoofs
گاو سمهای شکافته دارد
exploded view
منظره شکافته شده مدل بریده
labiate
دارای گلی که لبه جامش شکافته
palmatifid
دارای شکافی شبیه پنجه دست شکافته پنجه
irriguous
اب خورده
it was eaten
خورده شد
little
خورده
eaten
خورده
maggoty
کرم خورده
corrodible
خورده شدنی
crackly
چین خورده
writhen
پیچ خورده
crossed out
قلم خورده
dehiscent
ترک خورده
distempered
بهم خورده
vermiculate
کرم خورده
writhen
تاب خورده
worm eaten
کرم خورده
butt welded
از سر جوش خورده
carious
کرم خورده
brushed
شانه خورده
twisty
پیچ خورده
thrawart
پیچ خورده
puckery
چین خورده
plicated
چین خورده
jiggly
تکان خورده
kinky
پیچ خورده
patsy
فریب خورده
on oath
قسم خورده
mussy
بهم خورده
mildewy
باد خورده
crimpled
چوروک خورده
hammer hard
چکش خورده
tetched
بهم خورده
teched
بهم خورده
folded picture
تصویر تا خورده
fretted by rust
زنگ خورده
symphsis
عضوجوش خورده
kinky
گره خورده
stickit
شکست خورده
starveling
گرسنگی خورده
engrained
پینه خورده
underdogs
سگ شکست خورده
wounding
پیچ خورده
turkeys
شکست خورده
withered
چروک خورده
kaput
کاملا شک ست خورده
cancelled
قلم خورده
deluded
فریب خورده
messy
بهم خورده
moth eaten
بید خورده
moth-eaten
بید خورده
failure
شکست خورده
turkey
شکست خورده
stamped
تمبر خورده
underdog
سگ شکست خورده
grubbier
کرم خورده
grubbiest
کرم خورده
failures
شکست خورده
grubby
کرم خورده
conglomerate
به هم جوش خورده
callous
پینه خورده
corrosion
خورده شدن
indisposed
بهم خورده
cleft
ترک خورده
belly pinched
گرسنگی خورده
eaten
خورده شده
clefts
ترک خورده
conglomerates
به هم جوش خورده
craven
شکست خورده
dislocated
بهم خورده
aggresive
خورده شده
worm-eaten
کرم خورده
wound
پیچ خورده
clift
ترک خورده
picked
کلنگ خورده
wounds
پیچ خورده
impacted
باهم جوش خورده
chiselled
چوب اسکنه خورده
thraw
پیچ خورده دررفته
weldment
چیز جوش خورده
spun glass
شیشه تاب خورده
wrounght iron mill bar
اهن جوش خورده
cat gets one's tongue
<idiom>
گربه زبونش را خورده
rolled iron or steel
فولاد نورد خورده
chiseled
چوب اسکنه خورده
rolled profile
نیمرخ نورد خورده
sclerous
متصلب پینه خورده
rolled glass
شیشه نورد خورده
seared conscience
وجدان پینه خورده
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
Are you daft ?
مگر مغز خر خورده ای ؟
patsy
شخص گول خورده
inure or en
پینه خورده کردن
rancid
باد خورده فاسد
foul anchor
لنگر تاب خورده
to be fooled
فریب خورده بودن
common ashlar
سنگ چکش خورده
deep dyed
زیاد رنگ خورده
beaten
چکش خورده فرسوده
grounded
توپ به زمین خورده
to be deluded
فریب خورده بودن
chartered accountant
حسابدار قسم خورده
certified public accountant
حسابدار قسم خورده
bound barrel
لوله تاب خورده
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
i have caught a thorough chill
سرمای حسابی خورده ام
lost
شکست خورده گمراه
it is sufficiently stamped
کم تمبر خورده است
interwrought
بهم جوش خورده
Today I took laxatives.
امروز مسهل خورده ام.
indurate
پینه خورده کردن
labiate
لب شکافته کردن لب دار کردن
a man in his forties
مرد چهل و خورده ساله
weldment
قطعات بهم جوش خورده
weather stained
هوا خورده ورنگ پریده
to sprain one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
to twist one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up.
کارمان پیچ خورده است
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
Like a bear with a sore head.
مثل گرگ تیر خورده
Chartered ( certified public ) accountant .
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
fused ring system
سیستم حلقهای جوش خورده
gyrus
برامدگی چین خورده مغز
fusion principle
اصل ترکیبات جوش خورده
foul hawse
زنجیرها تاب خورده اند
surface of rupture
سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
There is a hitch somewhere.
یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat .
قبول نمی کرد که شکست خورده
macadam blinding
خورده سنگ بخورد راه دادن
self deceived
فریب نفس خورده خود فریفته
tailfly
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
not up
توپ دوبار به زمین خورده دبل
vulcanite
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
acid corrosion of concrete
خورده شدن بتن بوسیله اسید
With a long face .
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
quaternion
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
breaker
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
swallow tail coat
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
choppers
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
littleneck clam
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
chopper
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
turn the tide
<idiom>
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
brushed
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
coated chippings
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off
<idiom>
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
jungle gym
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
blast hole drill
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligan
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch
گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple
قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligans
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
plisse
طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt
بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
struck
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain
رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com