Dictiornary-Farsi | چراغی که ریزش نفت انرامیتوان میزان کرد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
moderator lamp	چراغی که ریزش نفت انرامیتوان میزان کرد


Other Matches

fallout prediction	محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
lucernal	چراغی
snuffer	وسیله یا کسیکه چراغی راروشن یا خاموش کند
rushlight	چراغ کم نور روشنایی چراغی که فتیله ان از پیزر باشد
staging light	چراغی که به راننده علامت میدهد که چرخهای اتومبیل درست روی خط قرار دارند
bond albedo	نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability	میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
tunes	میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune	میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
self adjusting	بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath	خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
auxiliary contours	خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
spill	ریزش
landslide	ریزش
inset	: ریزش
affution	ریزش
chutes	ریزش
chute	ریزش
inpouring	ریزش
affusion	ریزش
landslides	ریزش
calvities	ریزش مو
chuct	ریزش
come down	ریزش
spilled	ریزش
spilling	ریزش
drencher	اب ریزش
spills	ریزش
fallout	ریزش
fox evil	ریزش مو
disemboguement	ریزش
disembogue	ریزش
depilation	ریزش مو
defluxion	ریزش
disengorgement	ریزش
affluxion	ریزش
spray	ریزش
sprayed	ریزش
spraying	ریزش
sprays	ریزش
infusion	ریزش
infusions	ریزش
pours	ریزش
pouring	ریزش
gush	ریزش
gushed	ریزش
gushes	ریزش
poured	ریزش
sprinkle	ریزش نم نم
sprinkled	ریزش نم نم
catarrh	ریزش
coryza	ریزش
afflux	ریزش
abscission	ریزش
rheumatism	ریزش
influx	ریزش
influxes	ریزش
precipitation	ریزش
insets	: ریزش
outflows	ریزش
overflow	ریزش
overflowed	ریزش
overflows	ریزش
outflow	ریزش
effusions	ریزش
effusion	ریزش
sprinkles	ریزش نم نم
diffusion	ریزش
log chute	ریزش
perfusion	ریزش
swoop [on]	ریزش [سر]
on the fly	ریزش
pour	ریزش
flux	ریزش
psilosis	ریزش مو
overflown	ریزش
pouring platform	سطح ریزش
deplumation	ریزش مژگان
landslide	ریزش خاک
income	ریزش فهور
landslides	ریزش خاک
slides	سراشیبی ریزش
dewfall	ریزش شبنم
outpourings	بیرون ریزش
pouring spout	ناودان ریزش
outpouring	بیرون ریزش
annual preciptation	ریزش سالانه
ptyalism	ریزش خیو
rate of pouring	سرعت ریزش
splotch	ریزش یا پاشیدن
pourability	قابلیت ریزش
castability	قابلیت ریزش
slide	سراشیبی ریزش
snowfall	برف ریزش
splashing	صدای ریزش
splashes	صدای ریزش
splash	صدای ریزش
loss of hair	ریزش مو [پزشکی]
flow side	ریزش در شیب
outpour	بیرون ریزش
lopecia	ریزش مو [پزشکی]
hair loss	ریزش مو [پزشکی]
outflow	ریزش جریان
snowfalls	برف ریزش
downfall	انحطاط ریزش
fall	شیبشکن ریزش
overflowing	فراوان ریزش
alopecia	ریزش مو [پزشکی]
landfalls	ریزش زمین
landfall	ریزش زمین
outflows	ریزش جریان
baldness	ریزش مو [پزشکی]
flush pipe	لوله ریزش
epiphora	اشک ریزش
fail out	ریزش کردن
fall of rock	ریزش سنگ
inflow	ریزش درونی
chute	ریزش با سقوط
slumping	افت ریزش
slumped	افت ریزش
chutes	ریزش با سقوط
slump	افت ریزش
rock rubble	ریزش سنگ
fallout pattern	شکل ریزش
insti	ریزش تدریجی
slumps	افت ریزش
mucorrhea	ریزش مخاط
gleet	ریزش مخاط
instillation	ریزش تدریجی
drop inlet	دریچه ریزش
pour point	نقطه ریزش
downcome	انحطاط ریزش
disemboguement	ریزش گاه
drip loop	حلقه ریزش اب
pouring gate	دریچه ریزش
lachrymation	ریزش اشک
intinction	ریزش القاء
pouring nozzle	شیپوره ریزش
over flow	طغیان ریزش
fallout	ریزش اتمی
drop manhole	دهانه ریزش
pouring cup	قاشق ریزش
haemothorax	ریزش خون درسینه
rainfall	ریزش باران بارنغگی
instilment	ریزش و تلقین تدریجی
pour	تراوش بوسیله ریزش
rheumy	دارای ریزش یازکام
flux	اسهال خون ریزش
stave	شکستن ریزش کردن
residual	مربوط به ریزش اتمی
infalling	ریزش بسوی درون
head	ارتفاع ریزش سر رولور سر
pours	تراوش بوسیله ریزش
snow inlet	دریچه ریزش برف
gravitational collapse	فرو ریزش گرانشی
pouring	تراوش بوسیله ریزش
electron disintegration	فرو ریزش الکترونی
shedding of battery plate	ریزش صفحه باتری
rheum	ریزش اب چشم یادهان
drip proof enclosure	حفافت در مقابل ریزش اب
dewfall	هنگام ریزش شبنم
fallout pattern	نمونه ریزش اتمی
land slip	ریزش سنگ از کوه
landslip	ریزش خاک کوه
landslips	ریزش خاک کوه
poured	تراوش بوسیله ریزش
haemorrhages	خون ریزش نزف الدم
haemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
hemorrhaging	خون ریزش نزف الدم
rain wash	فرسایش ناشی از ریزش باران
hemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
haemorrhaged	خون ریزش نزف الدم
indravgnt	ریزش چیزی سوی درون
haemorrhage	خون ریزش نزف الدم
hemorrhages	خون ریزش نزف الدم
pouring	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
indraft	ریزش چیزی بسوی درون
indraght	ریزش چیزی بسوی درون
pours	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
pour	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
poured	ریزش بلا انقطاع ومسلسل
landslides	ریزش خاک کوه کنار جاده
landslide	ریزش خاک کوه کنار جاده
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something	جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
depth contour	خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
nappe	تیغه ابی که روی سرریز یابند ریزش میکند
fallout wind vector plot	طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
extravasattion	خروج ازمجرای طبیعی ریزش خون وغیره درانساج بدن
emission theory	فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
noise level	میزان خش
infiltration rate	میزان
scalage	میزان
librae	میزان
libra	میزان
At the rate of . On a scale of .	به میزان
levelled	میزان
leveled	میزان
level	میزان
levels	میزان
weight	میزان