English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (17 milliseconds)
English Persian
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
Search result with all words
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
goal light چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
Other Matches
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
position light علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
actuate نشان دادن
run نشان دادن
register نشان دادن
exerts نشان دادن
exerting نشان دادن
exerted نشان دادن
runs نشان دادن
adumbrate نشان دادن
registering نشان دادن
registers نشان دادن
to show up نشان دادن
shows نشان دادن
showŠetc نشان دادن
introduces نشان دادن
introducing نشان دادن
evincing نشان دادن
introduced نشان دادن
to put forth نشان دادن
demonstrates نشان دادن
exert نشان دادن
demonstrating نشان دادن
evinced نشان دادن
point نشان دادن
introduce نشان دادن
evinces نشان دادن
evince نشان دادن
imbody نشان دادن
showed نشان دادن
indicate نشان دادن
indicated نشان دادن
indicates نشان دادن
demonstrated نشان دادن
visions یا نشان دادن
vision یا نشان دادن
ante نشان دادن
demonstrate نشان دادن
show نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
pretypify قبلا نشان دادن
for crying out loud <idiom> نشان دادن عصبانیت
pragmatize واقعی نشان دادن
playoff نشان دادن فیلم
playoffs نشان دادن فیلم
squirmed ناراحتی نشان دادن
cough up <idiom> بی تمایلی نشان دادن
display نشان دادن اطلاعات
forcing خشونت نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
squirms ناراحتی نشان دادن
force خشونت نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
squirming ناراحتی نشان دادن
squirm ناراحتی نشان دادن
showdown نمونه نشان دادن
emblems با علایم نشان دادن
emblem با علایم نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
showdowns نمونه نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
televising با تلویزیون نشان دادن
impassibly بی نشان دادن عاطفه
respond واکنش نشان دادن
displayed نشان دادن اطلاعات
displaying نشان دادن اطلاعات
displays نشان دادن اطلاعات
adumbration نشان دادن خلاصه
televises با تلویزیون نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
hang back بی میلی نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
keep at something پشتکار نشان دادن
exemplifying بانمونه نشان دادن
to be illustrative of با عکس نشان دادن
react واکنش نشان دادن
decorates نشان یامدال دادن به
decorate نشان یامدال دادن به
blazed باتصویر نشان دادن
blazes باتصویر نشان دادن
prefigure از پیش نشان دادن
reacted واکنش نشان دادن
responds واکنش نشان دادن
blaze باتصویر نشان دادن
decorating نشان یامدال دادن به
by show of hands با نشان دادن دست
measure اندازه نشان دادن
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
marshal به ترتیب نشان دادن
marshaled به ترتیب نشان دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
marshaling به ترتیب نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
to hang back بیمیلی نشان دادن
image نشان دادن تصویر
foreshown از پیش نشان دادن
prefigures از پیش نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
prefiguring از پیش نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
prefigured از پیش نشان دادن
louts نفهمی نشان دادن
rubricate قرمز نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
rubricize قرمز نشان دادن
responded واکنش نشان دادن
phew برای نشان دادن بیزاری
example بامثال ونمونه نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
represent بیان کردن نشان دادن
represented بیان کردن نشان دادن
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
reacts عکس العمل نشان دادن
reacted عکس العمل نشان دادن
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
react عکس العمل نشان دادن
to keep one's temper متین بودن نشان دادن
representations عمل نشان دادن چیزی
reacting عکس العمل نشان دادن
rogue رذالت و پستی نشان دادن
charted بر روی نقشه نشان دادن
chart بر روی نقشه نشان دادن
rogues رذالت و پستی نشان دادن
examples بامثال ونمونه نشان دادن
representation عمل نشان دادن چیزی
phew برای نشان دادن بی تابی
displaying نشان دادن ابراز کردن
displayed نشان دادن ابراز کردن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
display نشان دادن ابراز کردن
carry the torch <idiom> نشان دادن وفاداری به کسی
To show ones mettle . غیرت خود را نشان دادن
project فاهر کردن نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
overreacts بیخود واکنش نشان دادن
overreacting بیخود واکنش نشان دادن
overreacted بیخود واکنش نشان دادن
overreact بیخود واکنش نشان دادن
give in <idiom> راه را به کسی نشان دادن
displays نشان دادن ابراز کردن
to set out نشان دادن تعیین کردن
indexes نشان دادن بصورت الفبایی
indexed نشان دادن بصورت الفبایی
represents بیان کردن نشان دادن
index نشان دادن بصورت الفبایی
earmark نشان کردن اختصاص دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
picture سینما با عکس نشان دادن
pictured سینما با عکس نشان دادن
lay down the law <idiom> راه را به کسی نشان دادن
pictures سینما با عکس نشان دادن
picturing سینما با عکس نشان دادن
to screen a scene در روی پرده نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
charts بر روی نقشه نشان دادن
charting بر روی نقشه نشان دادن
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
impassibly بی نشان دادن احساس درد
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
chronogram نشان دادن سنوات تاریخی
to pay homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
to do homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
turtledove عزیز محبت نشان دادن
foreshow از پیش نشان دادن تخمین زدن
belying خیانت کردن به عوضی نشان دادن
simulates تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
simulate تقلید نشان دادن وانمود کردن
randomize بصورت امار تصادفی نشان دادن
simulating تقلید نشان دادن وانمود کردن
to lose one's temper متین بودن خونسردی نشان دادن
give way ضعف نشان دادن پایین امدن
demonstrating نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated نشان دادن تظاهر به عمل کردن
do a job on <idiom> بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
demonstrated نشان دادن نحوه کار چیزی
to do homage to somebody به کسی تکریم و وفاداری نشان دادن
demonstrates نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrating نشان دادن تظاهر به عمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com