Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
Why do you ridicule my suggestion?	چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
Other Matches
they rejected his proposition	پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
allotment advice	پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
offered	پیشنهاد کردن پیشنهاد
offers	پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer	پیشنهاد کردن پیشنهاد
harlequin	مسخره
mockery	مسخره
jeap puddoing	مسخره
witticisms	مسخره
clown	مسخره
clowned	مسخره
clowning	مسخره
skit	مسخره
skits	مسخره
rustic	مسخره
jack pudding	مسخره
sikt	مسخره
snash	مسخره
hobbyhorse	مسخره
funny man	مسخره
farceur	مسخره
dult	مسخره
cockeyed	مسخره
witticism	مسخره
clowns	مسخره
loutish	مسخره
zany	مسخره
dulte	مسخره
jeers	مسخره
jeering	مسخره
jeer	مسخره
jeered	مسخره
satirised	مسخره کردن
droll	مسخره امیز
illude	مسخره کردن
spoof	کلاهبرداری مسخره
to make fun of	مسخره کردن
antic	بی تناسب مسخره
spoofs	کلاهبرداری مسخره
burlesques	مسخره امیز
satirises	مسخره کردن
quizzes	مسخره کردن
imps	مسخره کردن
imp	مسخره کردن
satirizing	مسخره کردن
burlesque	مسخره امیز
satirizes	مسخره کردن
floppies	مسخره وار
satirized	مسخره کردن
floppy	مسخره وار
satirize	مسخره کردن
fool	دلقک مسخره
fooled	دلقک مسخره
fooling	دلقک مسخره
fools	دلقک مسخره
satirising	مسخره کردن
ridiculous	مسخره امیز
quiz	مسخره کردن
farcical	مسخره امیز
fair game	مسخره کردنی
to smile at	مسخره کردن
to set at nought	مسخره کردن
What a ridicrlous idea !	چه حرف مسخره یی !
to make merry over	مسخره کردن
punchinello	لوده مسخره
irony	مسخره پنهان سازی
to take fun at	استهزاکردن مسخره کردن
Don't be ridiculous!	خودت را مسخره نکن!
mower	علف چین مسخره
mowers	علف چین مسخره
To fool arounk .	مسخره بازی درآوردن
fool around	خود را مسخره قراردادن
ironies	مسخره پنهان سازی
flump	مسخره وارراه رفتن
parody	تقلید مسخره امیزکردن
parodies	تقلید مسخره امیزکردن
tolaugh.atany thing	استهزاکردن مسخره کردن
goof around	خود را مسخره قراردادن
To make fun of someone . To poke fun at someone .	کسی را مسخره کردن
It is ridicrlous . I t is a farce .	اصلا" مسخره است
She ridicules every one	همه را مسخره می کند
kidded	دست انداختن مسخره کردن
jape	لطیفه زدن مسخره کردن
kidding	دست انداختن مسخره کردن
jeering	سخن مسخره امیز گفتن
kid	دست انداختن مسخره کردن
jeers	سخن مسخره امیز گفتن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something .	چیزی را بصورت مسخره درآوردن
jeered	سخن مسخره امیز گفتن
jeer	سخن مسخره امیز گفتن
travesty	تقلید مسخره امیز کردن
travesties	تقلید مسخره امیز کردن
to poke fun at any one	با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
befool	مسخره کردن گول زدن
That's just ridiculous!	این که واقعا مسخره است! [طنز]
To tease someone. To pull someonelet.	کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
You look ridiculous in that old hat .	با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
as if to add insult to injury <idiom>	با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
opera bouffe	اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
Your slander is completely preposterous .	تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
rub something in <idiom>	دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
soubrette	بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
offers	پیشنهاد ها
proposals	پیشنهاد ها
overtures	پیشنهاد ها
propositioning	پیشنهاد
overture	پیشنهاد
propositions	پیشنهاد
applications	پیشنهاد ها
proposal	پیشنهاد
bids	پیشنهاد
proposition	پیشنهاد
propositioned	پیشنهاد
application	پیشنهاد
offer	پیشنهاد
motion [politic]	پیشنهاد
bid	پیشنهاد
tendered	پیشنهاد
proposal	پیشنهاد
recommendation	پیشنهاد
offered	پیشنهاد
proposals	پیشنهاد
recommendations	پیشنهاد
offers	پیشنهاد
tenderest	پیشنهاد
tender	پیشنهاد
suggestions	پیشنهاد
tendering	پیشنهاد
suggestion	پیشنهاد
overture	پیشنهاد
overtures	پیشنهاد
purpose	پیشنهاد
purposes	پیشنهاد
bidder	پیشنهاد
pleas	پیشنهاد
plea	پیشنهاد
proffer	پیشنهاد
proffers	پیشنهاد
bidders	پیشنهاد
proffered	پیشنهاد
offer	پیشنهاد
proffering	پیشنهاد
motioned	پیشنهاد
motion	پیشنهاد
motioning	پیشنهاد
motions	پیشنهاد
overbid	پیشنهاد زیادتر
suggestions	پیشنهاد القاء
mover	پیشنهاد دهنده
project	پیشنهاد پلان
offer curve	منحنی پیشنهاد
offer to purchase	پیشنهاد خرید
offerer	پیشنهاد دهنده
offeror	پیشنهاد دهنده
project	پیشنهاد کردن
tender	پیشنهاد دادن
counterbid	پیشنهاد متقابل
bidder	پیشنهاد کننده
bidder	پیشنهاد دهنده
propounds	پیشنهاد کردن
firm offer	پیشنهاد قطعی
tendered	پیشنهاد دادن
firm offer	پیشنهاد ثابت
bidders	پیشنهاد کننده
bidders	پیشنهاد دهنده
counter offer	پیشنهاد متقابل
acceptance of offer	قبولی پیشنهاد
to make overtures	پیشنهاد کردن
offers	پیشنهاد کردن
advance	پیشنهاد کردن
advancing	پیشنهاد کردن
bids	پیشنهاد کردن
projects	پیشنهاد کردن
projects	پیشنهاد پلان
offered	پیشنهاد کردن
projected	پیشنهاد پلان
projected	پیشنهاد کردن
proposal form	فرم پیشنهاد
proposal of marriage	پیشنهاد عروسی
proposer	پیشنهاد کننده
propounder	پیشنهاد دهنده
suggestion	پیشنهاد القاء
suggester	پیشنهاد دهنده
tenderer	پیشنهاد دهنده
tendering form	ورقه پیشنهاد
offer	پیشنهاد کردن
bid	پیشنهاد خرید
suggestible	پیشنهاد کردنی
peace offerings	پیشنهاد صلح
suggests	پیشنهاد کردن
suggesting	پیشنهاد کردن
proposition	گزاره پیشنهاد
peace offering	پیشنهاد صلح
suggested	پیشنهاد کردن
propositioned	گزاره پیشنهاد
suggest	پیشنهاد کردن
recommends	پیشنهاد کردن
recommending	پیشنهاد کردن
bid	پیشنهاد حراج
recommendation	نامه پیشنهاد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com