Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (6 milliseconds)
English
Persian
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Other Matches
it pleased him to go
خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there
به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
I'm mad at you because...
از دستت خیلی ناراحتم چونکه...
I am angry with you because...
از دستت خیلی ناراحتم چونکه...
Why don't you work? Did you break your fingers?
چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
prints
برود
let him go
برود
printed
برود
print
برود
let him go
بگذارید برود
he refused to go
نخواست برود
he is not willing to go
نیست برود
he insists on going
اصراردارد که برود
it is necessary for him to go
باید برود
tell him to go
بگویید برود
he was made to go
او را وادارکردند برود
it is necessary for him to go
لازم است برود
in order that he may go
برای اینکه برود
he refused to go
حاضر نشد برود
none but the old shold go
کسی مگربزرگان برود
he was signalled to go
باو اشاره شد که برود
he was motioned to go
باو اشاره شد که برود
he durst not go
جرات نکرد که برود
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
he did not d. to go
جرات نکرد که برود
i made him go
او را وادار کردم برود
he is indisposed to go
مایل نیست برود
he needs must go
ناچار باید برود
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
sticker
[guest]
مهمانی که نمی خواهد برود
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
dare he go?
ایا جرات دارد برود
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
it is necessary for him to go
براو واجب است که برود
He will not sleep in a place which can get wt unde.
<proverb>
جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
humpty dumpty
کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
I am counting(relying) on you, dont let me down.
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
actions
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
to ask somebody out
از کسی پرسیدن که آیا مایل است
[با شما]
بیرون برود
[جامعه شناسی]
joint
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pubs
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pub
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
tractor feed
روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com