English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
blubber چربی اوردن هایهای گریستن
blubbered چربی اوردن هایهای گریستن
blubbering چربی اوردن هایهای گریستن
blubbers چربی اوردن هایهای گریستن
Other Matches
lipoma تومر خوش خیم چربی غده چربی
heigh ho هایهای
fat soluble قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
weeps گریستن
weep گریستن
degreasing پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
to wepp bitter tears زارزار گریستن
fat چربی چربی دار
fatter چربی چربی دار
fats چربی چربی دار
fattest چربی چربی دار
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
creaminess چربی
lipid چربی
greasiness چربی
thin کم چربی
thinned کم چربی
thinners کم چربی
thinnest کم چربی
fattest چربی
oiliness چربی
fatless بی چربی
fatter چربی
myelin چربی پی
fats چربی
fat چربی
lubricous چربی
meager بی چربی
fatness چربی
thins کم چربی
greasing چربی
greased چربی
grease چربی
lipide چربی
oil چربی
greasily با چربی
oiling چربی
oils چربی
greasy چربی
meagre بی چربی
adiposeness or diposity چربی
leather head چربی دانه
lipomatous چربی مانند
blackheads چربی دانه
lipoid شبه چربی
sebaceous چربی دار
greasing روغن چربی
skim milk شیر بی چربی
lipophilic چربی دوست
lipophilic چربی گرای
lipotropic چربی سوز
lipuria چربی در پیشاب
suint چربی پشم
blackhead چربی دانه
whipping cream خامهی پر چربی
wool grease چربی پشم
wool fat چربی پشم
fattiness خاصیت چربی
animal fat چربی حیوانی
fat is insoluble in water چربی در اب حل نمیشود
lard چربی خوک
degreasing اب کردن چربی
adipose tissue بافت چربی
fatty چربی مانند
comedo چربی دانه
casein پنیر بی چربی
aliphatic چربی دار
flense چربی گرفتن از
adipic وابسته به چربی
grease روغن چربی
grease trap چربی گیر
grease trap بازیابی چربی
adipocere چربی لاش
greased روغن چربی
vegtable fat چربی گیاهی
adipose tissue چربی حیوانی پیه
lipolysis تجزیه وتحلیل چربی
unsaturated fat چربی اشباع نشده
blobber چربی یاپیه نهنگ
saturated fat چربی اشباع شده
emulsions ذرات چربی دراب
lubricity شهوانی بودن چربی
emulsioning ذرات چربی دراب
emulsioned ذرات چربی دراب
emulsion ذرات چربی دراب
saturated fats چربی اشباع شده
greasily به شکل روغن یا چربی
fatback چربی پشت خوک
poly unsaturated fat پلی چربی اشباع نشده
butyrometer الت سنجش چربی شیر
lard گوشت خوک چربی زدن
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
pate de foie gras خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
lardoon تکه چربی که لای گوشت گذارند
lardon تکه چربی که لای گوشت گذارند
lanoloin چربی پشم که در ارایش مورداستعمال دارد
boohoos زار زار گریستن
boohoo زار زار گریستن
boohooed زار زار گریستن
boohooing زار زار گریستن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
lipoprotein مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
grease روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greased روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
blubber چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
lactoscope شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
greasing روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
blubbered چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbering چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbers چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
lipotropic موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
lipide مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
myelin sheath ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
lipid مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
glycogenesis تشکیل مواد قندی ازمولکولهای غیر نشاسته مانند پرتئین و چربی
In the long run fatty food makes your arteries clog up. در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
fattest چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fatter چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fats چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fat چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
immigrate اوردن
bringing اوردن
stretches کش اوردن
bring اوردن
ascites اب اوردن
stretched کش اوردن
leavening ور اوردن
classicize در اوردن
leavens ور اوردن
procuring اوردن
bring in اوردن
leaven ور اوردن
bring back پس اوردن
immigrates اوردن
cataract اب اوردن
immigrating اوردن
cataracts اب اوردن
stretch کش اوردن
procures اوردن
procured اوردن
procure اوردن
to put in remembrance اوردن
immigrated اوردن
run short کم اوردن
go for اوردن
inductility اوردن
to bring in to line در صف اوردن
fetched اوردن
compliance بر اوردن
run out of کم اوردن
fetch اوردن
fetches اوردن
brings اوردن
withstanding تاب اوردن
disinterred از خاک در اوردن
soothe دل بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
worst امتیاز اوردن
soothes دل بدست اوردن
procuring بدست اوردن
procuring به دست اوردن
withstand تاب اوردن
uproot ازبن در اوردن
procures بدست اوردن
procures به دست اوردن
disembark از کشتی در اوردن
teethes دندان در اوردن
disinters از خاک در اوردن
teethed دندان در اوردن
teethe دندان در اوردن
uproots ازبن در اوردن
disinterring از خاک در اوردن
uprooted ازبن در اوردن
expropriating از تملک در اوردن
worst- امتیاز اوردن
expropriates از تملک در اوردن
observes بجا اوردن
observed بجا اوردن
observe بجا اوردن
acquiring بدست اوردن
acquires بدست اوردن
obtains بدست اوردن
expropriated از تملک در اوردن
expropriate از تملک در اوردن
obtained بدست اوردن
observing بجا اوردن
disentangle از گیر در اوردن
harass بستوه اوردن
withstands تاب اوردن
withstood تاب اوردن
obtain بدست اوردن
get-together فراهم اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com