English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
lipophilic چربی گرای
Other Matches
transit bearing گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
lipoma تومر خوش خیم چربی غده چربی
fat soluble قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
degreasing پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
fatter چربی چربی دار
fat چربی چربی دار
fattest چربی چربی دار
fats چربی چربی دار
skeptic شک گرای
incalescent گرما گرای
materialists ماده گرای
meliorist بهبود گرای
materialist ماده گرای
magnetic azimuth گرای مغناطیسی
grid azimuth گرای شبکه
militarists جنگ گرای
feudal تیول گرای
grid bearing گرای شبکه
socialist جامعه گرای
militarist جنگ گرای
halophile ابشور گرای
socialists جامعه گرای
heliotrope افتاب گرای
extroverts برون گرای
extrovert برون گرای
realist تحقق گرای
realist راستین گرای
realists تحقق گرای
back azimuth method گرای وارونه
communalist اشتراکی گرای
nudist برهنگی گرای
compass azimuth گرای مغناطیسی
sectarian فرقه گرای
unitary توحید گرای
individualists فرد گرای
individualist فرد گرای
compass direction گرای مغناطیسی
realistically راستین گرای
realistically تحقق گرای
realistic راستین گرای
realistic تحقق گرای
dermotropic پوست گرای
equalitarian تساوی گرای
evolutionist فرگشت گرای
realists راستین گرای
assumed azimuth گرای فرضی
egalitarian تساوی گرای
structuralist ساخت گرای
supremacists برتری گرای
solipsist نفس گرای
doctrinaire ایین گرای
nationalists ملت گرای
separatist جدا گرای
segregationist جدایی گرای
saprophytic پوده گرای
ruralist روستا گرای
theist یزدان گرای
theocentric خدا گرای
structuralists ساخت گرای
impressionists برداشت گرای
impressionist برداشت گرای
escapist گریز گرای
supremacist برتری گرای
unitarian توحید گرای
ultramodernist فرانو گرای
true azimuth گرای حقیقی
relative bearing گرای نسبی
capitalist سرمایه گرای
oxyphile اسید گرای
oxyphil اسید گرای
nationalist ملت گرای
escapists گریز گرای
capitalists سرمایه گرای
centralist مرکز گرای
centralists مرکز گرای
pneumotropic ریه گرای
progressivist پیشرفت گرای
pragmatist مصلحت گرای
photophilic نور گرای
corrected azimuth گرای تصحیح شده
regionalistic منطقهای ناحیه گرای
visionaries الهامی رویا گرای
regionalist منطقهای ناحیه گرای
hygrophyte گیاه رطوبت گرای
reactionaries مخالفت گرای بی منطق
reactionary مخالفت گرای بی منطق
visionary الهامی رویا گرای
adiposeness or diposity چربی
greasily با چربی
meager بی چربی
lubricous چربی
lipide چربی
lipid چربی
greasiness چربی
oiliness چربی
fatless بی چربی
creaminess چربی
myelin چربی پی
greased چربی
thinnest کم چربی
thins کم چربی
fats چربی
grease چربی
greasy چربی
thin کم چربی
fat چربی
fatter چربی
oil چربی
meagre بی چربی
thinned کم چربی
greasing چربی
fattest چربی
thinners کم چربی
oiling چربی
fatness چربی
oils چربی
imperialistic استعمار گرای بهره جویانه
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
azimuth گرای نجومی راس القدم
azimuth angle زاویه گرای نجومی هواپیما
compass azimuth گرای قطب نمای کشتی
closing azimuth error اشتباه گرای بستن پیمایش
skim milk شیر بی چربی
lipoid شبه چربی
lipotropic چربی سوز
suint چربی پشم
lipuria چربی در پیشاب
degreasing اب کردن چربی
greasing روغن چربی
lard چربی خوک
grease روغن چربی
lipophilic چربی دوست
adipocere چربی لاش
greased روغن چربی
sebaceous چربی دار
lipomatous چربی مانند
fatty چربی مانند
comedo چربی دانه
wool grease چربی پشم
blackhead چربی دانه
leather head چربی دانه
blackheads چربی دانه
casein پنیر بی چربی
animal fat چربی حیوانی
aliphatic چربی دار
adipic وابسته به چربی
adipose tissue بافت چربی
flense چربی گرفتن از
vegtable fat چربی گیاهی
whipping cream خامهی پر چربی
wool fat چربی پشم
grease trap بازیابی چربی
fat is insoluble in water چربی در اب حل نمیشود
fattiness خاصیت چربی
grease trap چربی گیر
quixotic ارمان گرای وابسته به دان کیشوت
traditionalist پیرو روایات وسنن سنت گرای
layihg azimuth گرای روانه کردن لوله توپ
traditionalists پیرو روایات وسنن سنت گرای
conversion angle زاویه تبدیل گرای مسیر ناو
unsaturated fat چربی اشباع نشده
emulsion ذرات چربی دراب
emulsioned ذرات چربی دراب
lipolysis تجزیه وتحلیل چربی
emulsioning ذرات چربی دراب
emulsions ذرات چربی دراب
greasily به شکل روغن یا چربی
fatback چربی پشت خوک
lubricity شهوانی بودن چربی
blobber چربی یاپیه نهنگ
saturated fat چربی اشباع شده
adipose tissue چربی حیوانی پیه
saturated fats چربی اشباع شده
gyroscopes وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
militarists ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
militarist ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
gyroscope وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
lard گوشت خوک چربی زدن
blubbered چربی اوردن هایهای گریستن
blubber چربی اوردن هایهای گریستن
blubbering چربی اوردن هایهای گریستن
butyrometer الت سنجش چربی شیر
poly unsaturated fat پلی چربی اشباع نشده
blubbers چربی اوردن هایهای گریستن
introvert شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
ozone نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
lanoloin چربی پشم که در ارایش مورداستعمال دارد
lardon تکه چربی که لای گوشت گذارند
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
lardoon تکه چربی که لای گوشت گذارند
pate de foie gras خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
blubbered چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbering چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbers چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
lactoscope شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
grease روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greasing روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com