English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
supination چرخاندن کف دست به سمت بالا برگرداندن پا
Other Matches
wind چرخاندن
swivels چرخاندن
swivel چرخاندن
swivelled چرخاندن
pivoted چرخاندن
whirl چرخاندن
whirled چرخاندن
whirls چرخاندن
rotate چرخاندن
rotated چرخاندن
rotates چرخاندن
winds چرخاندن
pivot چرخاندن
pivots چرخاندن
whirling چرخاندن
wryly به اطراف چرخاندن
wry به اطراف چرخاندن
spins به درازاکشاندن چرخاندن
spin به درازاکشاندن چرخاندن
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
death spiral حرکت چرخاندن یار
to spin something چیزی را تند چرخاندن
trolls چرخیدن چرخاندن گرداندن
troll چرخیدن چرخاندن گرداندن
cranked میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranking میل لنگ گرداندن چرخاندن
slash چرخاندن چوب به طرف حریف
slashes چرخاندن چوب به طرف حریف
fishtail چرخاندن دم هواپیما بمنظورکاستن سرعت ان
slashed چرخاندن چوب به طرف حریف
slashing چرخاندن چوب به طرف حریف
crank میل لنگ گرداندن چرخاندن
cranks میل لنگ گرداندن چرخاندن
to turn one's back on somebody پشت خود را به طرف کسی چرخاندن
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
to spin laundry in the washing machine لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
island pullout مانور چرخاندن تخته موج برای ردکردن موج
retort برگرداندن
convert برگرداندن
redeploy [staff] برگرداندن
transact برگرداندن
retorts برگرداندن
reset برگرداندن
reflect برگرداندن
retroject برگرداندن
blenches برگرداندن
blenching برگرداندن
blenched برگرداندن
to turn off برگرداندن
replays برگرداندن
to send back برگرداندن
send back برگرداندن
rootle برگرداندن
renvoi برگرداندن
diverging برگرداندن
to bring back برگرداندن
reflecting برگرداندن
to put a bout برگرداندن
reflects برگرداندن
reversion برگرداندن
evert برگرداندن
bring back برگرداندن
replay برگرداندن
replayed برگرداندن
replaying برگرداندن
dishonoring برگرداندن چک
translates برگرداندن
translated برگرداندن
translating برگرداندن
translate برگرداندن
upsetting برگرداندن
upsets برگرداندن
dishonouring برگرداندن چک
dishonours برگرداندن چک
dishonors برگرداندن چک
regurgitate برگرداندن
dishonored برگرداندن چک
averts برگرداندن
averting برگرداندن
turnover برگرداندن
avert برگرداندن
dishonour برگرداندن چک
dishonoured برگرداندن چک
regurgitating برگرداندن
regurgitates برگرداندن
regurgitated برگرداندن
upset برگرداندن
blench برگرداندن
averted برگرداندن
turboprop توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
replicating برگرداندن تازدن
make up <idiom> بازیافتن ،برگرداندن
curl of the lip برگرداندن یا اویختن لب
to pay back برگرداندن افزودن
returning مراجعت برگرداندن
evocate فراخواندن برگرداندن
replicates برگرداندن تازدن
returns مراجعت برگرداندن
returned مراجعت برگرداندن
return مراجعت برگرداندن
replicate برگرداندن تازدن
to put a bout a horse سر اسب را برگرداندن
replicated برگرداندن تازدن
evoke فراخواندن برگرداندن
evokes فراخواندن برگرداندن
re echo دوباره برگرداندن
decode برگرداندن رمز
decoded برگرداندن رمز
decodes برگرداندن رمز
evoking فراخواندن برگرداندن
spades بابیل برگرداندن
spade بابیل برگرداندن
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
rehabilitate بحال نخست برگرداندن
convert برگرداندن وارونه کردن
repatriating بمیهن خود برگرداندن
supinate بخارج برگرداندن دست
turns تاه زدن برگرداندن
restore برگرداندن به وضعیت جدید
beads برگرداندن لبههای ورق
converting برگرداندن وارونه کردن
suspension of vouchers برگرداندن اسناد هزینه
restitute بحال اول برگرداندن
rehabilitating بحال نخست برگرداندن
rehabilitates بحال نخست برگرداندن
rehabilitated بحال نخست برگرداندن
converted برگرداندن وارونه کردن
converts برگرداندن وارونه کردن
turn the clock back <idiom> زمان را به عقب برگرداندن
restore بحال اول برگرداندن
repatriate بمیهن خود برگرداندن
repatriations برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriates بمیهن خود برگرداندن
turn over وارونه کردن برگرداندن
bead برگرداندن لبههای ورق
restores برگرداندن به وضعیت جدید
restoring بحال اول برگرداندن
restoring برگرداندن به وضعیت جدید
repatriated بمیهن خود برگرداندن
vomit استفراغ کردن برگرداندن
reverse برگرداندن پشت و رو کردن
reversed برگرداندن پشت و رو کردن
reverses برگرداندن پشت و رو کردن
reversing برگرداندن پشت و رو کردن
to refuse somebody entry [admission] کسی را در مرز برگرداندن
intervert سوی دیگر برگرداندن
vomited استفراغ کردن برگرداندن
vomits استفراغ کردن برگرداندن
handtwist retrieve طرز برگرداندن نخ ماهیگیری
to turn over محول کردن برگرداندن
to tutn end for end وارونه کردن برگرداندن
restored بحال اول برگرداندن
restored برگرداندن به وضعیت جدید
restores بحال اول برگرداندن
turn تاه زدن برگرداندن
repatriation برگشتن یا برگرداندن به میهن
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
remanding به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
intervert بخود اختصاص دادن برگرداندن
recovers برگرداندن چیزی که گم شده بود
turn in بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
reset برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
covers اماده برای برگرداندن توپ
countering برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
countered برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
resets برگرداندن یک وسیله به حالت اولیه
retaliating عین چیزی را بکسی برگرداندن
counter برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
recover برگرداندن چیزی که گم شده بود
recovering برگرداندن چیزی که گم شده بود
cover اماده برای برگرداندن توپ
retaliate عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliates عین چیزی را بکسی برگرداندن
coverings اماده برای برگرداندن توپ
retaliated عین چیزی را بکسی برگرداندن
remands به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
eversion برگرداندن پلک چشم وغیره
remand به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanded به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
recovery برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
backspace tape فرایند برگرداندن نوارمغناطیسی به ابتدای رکوردقبلی
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
recoveries برگرداندن فرایند یا برنامه پس ازوقوع خطاوتصحیح ان
maximise برگرداندن نشانه برنامه به پنجره اصلی نمایش آن
rewind برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
rewinding برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
rewinds برگرداندن نوار یا فیلم یا شمارنده به محل شروع
echoing برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
echoing برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
echoes برگرداندن سیگنال به مبدای که ارسال شده بود
echoed برگرداندن سیگنال دریافتی در همان مسیر ارسالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com