Dictiornary-Farsi | چرخش مایل کمینه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
oblimin rotation	چرخش مایل کمینه


Other Matches

oblique rotation	چرخش مایل
oblimax rotation	چرخش مایل بیشینه
waltz three	سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
minimally	کمینه
min	کمینه
single minimum	تک کمینه
minimal	کمینه
minimum	کمینه
minimized	کمینه کردن
minimizes	کمینه ساختن
minimizes	کمینه کردن
minimizing	کمینه ساختن
minimizing	کمینه کردن
minimalism	کمینه گرایی
minimum	حداقل کمینه
minimized	کمینه ساختن
minimize	کمینه کردن
minimize	کمینه ساختن
minimising	کمینه ساختن
minimises	کمینه کردن
minimises	کمینه ساختن
minimised	کمینه کردن
minimising	کمینه کردن
minimization	کمینه سازی
minimised	کمینه ساختن
double minimum	جفت کمینه
minimal cue	نشانه کمینه
minimalization	کمینه سازی
minimum mortality	کمینه مرگ و میر
minimization	کوچک شماری کمینه سازی
ordinary least squares [OLS]	کمینه مربعات خطی [ریاضی]
ordinary least squares	کمینه مربعات خطی [ریاضی]
irreducibility	حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
single action	یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
sloping	مایل
agreeable	مایل
gauche	مایل
bevel	پخ مایل
bevel	مایل
mile	مایل
skew	مایل
f. of books	مایل به کت اب
inclinable	مایل
slantingly	کج یا مایل
studious to do a thing	مایل
slanting	مایل
skews	مایل
studious of doing a thing	مایل
skewing	مایل
inclined	مایل
miles	مایل
pitching	مایل
italic	مایل
lickerish	مایل
loxodrome	خط مایل
bevelled	مایل
rathe	مایل
rath	مایل
propense	مایل
oblique	مایل
sideling	مایل
interested	مایل
declivous	مایل
nothing loath	مایل
oblique	مایل کج
desirous	مایل
sidling	مایل
willful	مایل
willing	مایل
he has a good mind	مایل است
wilful	مشتاق مایل
gaff	میله مایل
viridescent	مایل به سبز
whitey	مایل به سفید
whity	مایل به سفید
oblique projection	تصویر مایل
recessive	مایل ببازگشت
he is f. her	مایل اوست
caramel	مایل به قرمز
reddish	مایل بقرمز
liked	مایل بودن
like	مایل بودن
slant range	برد مایل
greyish	مایل به خاکستری
caramels	مایل به قرمز
oblique section	مقطع مایل
yellowish	مایل بزردی
blueish	مایل به ابی
bluish	مایل به ابی
mile ohm	مایل- اهم
albescent	مایل به سفیدی
aslant	بطور مایل
fondest	مایل مشتاق
fonder	مایل مشتاق
fond	مایل مشتاق
xanthic	مایل به زردی
side flow weir	سر ریز مایل
incline plane	سطح مایل
aslant	حرکت مایل
he was found of her	مایل او بود
purplish	مایل به ارغوانی
oblique lattice	شبکه مایل
oblique perspective	پرسپکتیو مایل
awry	بطور مایل
oppositive	مایل به ضدیت
oblique system	سیستم مایل
greeny	مایل بسبز
inclined drilling	حفاری مایل
comatant	مایل بجنگ
geographical mile	مایل جغرافیایی
flavescent	مایل بزردی
to incline to green	یا مایل بودن
the mast has raked	مایل شدن
the mast has raked	مایل کردن
inclined compression	فشار مایل
solicitously	مایل نگران
solicitous	مایل نگران
three point perspective	پرسپکتیو مایل
obliquely	بطور مایل
inclined face of dam	نمای مایل سد
purply	مایل به ارغوانی
statute mile	مایل رسمی
likes	مایل بودن
cant	سطح مایل
centripetal	مایل به مرکز
bitterish	مایل به تلخی
chamfer	مایل شدن
solicitous to go	مایل به رفتن
sourish	مایل به ترشی
nautical mile	مایل دریایی
nautical miles	مایل دریایی
lief	مطلوب مایل
inclined coil meter	سنجه با پیچک مایل
suntan	قهوه مایل بسرخ
blackish	مایل به سیاه تیره
pea green	زرد مایل بسبز
brownish	مایل به قهوهای یاخرمایی
suntans	قهوه مایل بسرخ
purple red	قرمز مایل به ارغوانی
hoary	سفید مایل به خاکستری
auburn	قهوهای مایل به قرمز
oblique shock wave	موج ضربهای مایل
inclined barrel arch	طاق ضربی مایل
homosexual	مایل به جنس خود
bays	سرخ مایل به قرمز
baying	سرخ مایل به قرمز
bayed	سرخ مایل به قرمز
homosexuals	مایل به جنس خود
bay	سرخ مایل به قرمز
roll piercing process	روش نورد مایل
inclined shear plane	سطح برش مایل
reddish	مایل بسرخی زننده
inclined barrel arch	طاق گهوارهای مایل
sloping barrel vault	سقف گهوارهای مایل
incilnable to do something	مایل کردن بکاری
rubicund	رنگ مایل به قرمز
buffyy	مایل به رنگ نخودی
canescent	سفید مایل به تار
sloping barrel vault	طاق ضربی مایل
low oblique	عکس مایل پایین
griseous	خاکستری مایل به ابی
luteovirescent	زرد مایل بسبز
grege	اردهای مایل به خاکستری
green with a blue tint	سبز مایل به ابی
pinkish	مایل به رنگ صورتی
swart	سبزه مایل به سیاه
tattletale gray	سفید مایل بخاکستری
they canŠif they so wishŠ.....	اگر مایل باشندمیتوانند...........
to be prepared to go	مایل به رفتن بودن
cuesta	جلگه مایل یااریب
scarlet	قرمز مایل به زرد
he is indisposed to go	مایل نیست برود
umber	قهوه ای مایل به زرد
isabel	زرد مایل به خاکستری
mph	مخفف مایل در ساعت
he was found of her	باو مایل بود
he is not willing to go	مایل برفتن نیست
isabella	زرد مایل به خاکستری
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
loxodromics	کشتی رانی در خط مایل
i am unwilling to go	مایل نیستم بروم
decline	مایل شدن رو بزوال گذاردن
pansy	رنگ قرمز مایل به ابی
raisins	رنگ قرمز مایل به ابی
declines	مایل شدن رو بزوال گذاردن
raisin	رنگ قرمز مایل به ابی
pansies	رنگ قرمز مایل به ابی
declining	مایل شدن رو بزوال گذاردن
declined	مایل شدن رو بزوال گذاردن
petunias	رنگ قرمز مایل بابی
petunia	رنگ قرمز مایل بابی
loxodromic	وابسته به کشتی رانی در خط مایل
lamas	رنگ زرد مایل بقرمز
indian red	خاک سرخ مایل بزرد
tawniest	تیره زرد مایل بقهوهای
tawny	تیره زرد مایل بقهوهای
rust	رنگ قرمز مایل به قهوه ای
matelot	رنگ ابی مایل بقرمز
mikado	رنگ زرد مایل به قرمز
tawnier	تیره زرد مایل بقهوهای